مجله پارسي نامه - ديني، مذهبي http://Www.ParsiBlog.com/Mag/rss/2/خوراک خوان مجله پارسي نامه، سرويس وبلاگ نويسي پارسي بلاگ - مجله پارسي نامه - ديني، مذهبي fa ParsiBlog.com RSS Generator Tue, 03 Dec 2024 20:28:54 GMT پارسي بلاگ شبهه 8 سوال: چرا من بايد از دستورات خدا اطاعت کنم http://ghalh.ParsiBlog.com/Posts/233/%d8%b4%d8%a8%d9%87%d9%87+8++%d8%b3%d9%88%d8%a7%d9%84%3a+%da%86%d8%b1%d8%a7+%d9%85%d9%86+%d8%a8%d8%a7%d9%8a%d8%af+%d8%a7%d8%b2+%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%88%d8%b1%d8%a7%d8%aa+%d8%ae%d8%af%d8%a7+%d8%a7%d8%b7%d8%a7%d8%b9%d8%aa+%da%a9%d9%86%d9%85/ <p>شبهه 8</p> <p>سوال: چرا من بايد از دستورات خدا اطاعت کنم؟ من ترجيح ميدهم آزاد باشم و هر آنچه نفسم خواست اطاعت کنم تا از زندگي لذت ببرم؟</p> <p>جواب:</p> <p>جواب نقضي: اينگونه نيست که هميشه از نفس اطاعت کنيد بلکه ضرورتا در مواردي نفس خود را محدود ميکنيد، مثل خوردن غذايي که براي بدن شما ضرر دارد و همچنين محدوديت هاي اجتماعي که خواه ناخواه بايد به آن پايبند باشيد تا بتوانيد زندگي اجتماعي داشته باشيد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>جواب حلي: هر انساني از دو بعد تشکيل يافته است که مهمترين بعد وجودي آن، روح و نفس است. و از آنجايي که روح مجرد از ماده براي رسيدن به کمال لايق خود، نيازمند به برنامه هايي متناسب با نيازهاي آن است تا با رعايت بايد و نبايدهاي لازم به آن کمال و سعادت برسد، و به اعتراف انديشمندان حوزه انسان شناسي انسان موجودي ناشناخته است بنابراين تنها موجودي ميتواند نيازهاي واقعي او را تشخيص دهد که خود خالق آن بوده و بر ابعاد وجودي آن اشراف دارد و آن کسي نيست جز خداوند تبارک تعالي و انسان عاجز از آن است که اشراف کاملي بر روح مجرد و نيازهاي واقعي آن پيدا کند.</p> <p>از اينرو نه تنها فلسفه بسياري از احکام بر ما پوشيده است بلکه اساسا انسان توان و ظرفيت فهم&nbsp; آنها را ندارد و در موارد مختلفي بايد تعبدا بپذيرد هر چند اين تعبد خود منشا عقلاني دارد، زيرا خود انسان معترف است که به تنهايي عاجز از فهم حقيقت انسان و نيازهاي آن است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>شبهات بسياري که به احکام از جمله مباحث حقوق زن توسط فمنيسم ها وارد ميشود ناشي از عدم توجه به اين حقيقت مي باشد.</p> <p>??#محمدمهدي_فريدوني</p> <p>@antishobhe313mmf</p> <p>www.ghalh.parsiblog.com</p> Thu, 07 Jul 2022 02:55:00 GMT شهيد دکتر محس فخري زاده http://emrozvaderoz.ParsiBlog.com/Posts/189/%d8%b4%d9%87%d9%8a%d8%af+%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1+%d9%85%d8%ad%d8%b3+%d9%81%d8%ae%d8%b1%d9%8a+%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87/ <p class="rtejustify" style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">&laquo;<span style="font-size: medium;">وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ الله فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ* سَيهْدِيهِمْ وَ يصْلِحُ بالَهُمْ* وَ يدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ</span></span></p> <p class="rtejustify" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">و کساني که در راه خدا کشته شده اند، هرگز کارهايشان ضايع نمي شود. خداوند به زودي آنان را راه مي نمايد و حالشان را نيکو مي گرداند و در بهشتي که براي آنان وصف کرده، ماوا مي دهد&raquo;.<br />&nbsp;<br />بار ديگر تروريست هاي کوردل وابسته به استکبار جهاني و رژيم پليد صهيونيستي در اقدامي وحشيانه ، يکي از مديران و خدمتگزاران عرصه علمي،پژوهشي و دفاعي کشور را به شهادت رساندند.&nbsp; شهيد&nbsp;</span> <span style="font-size: medium;">محسن فخري&zwnj;زاده به عنوان يکي از پنج شخصيت ايراني که در فهرست 500 نفره قدرتمندترين افراد جهان که از سوي نشريه آمريکايي فارين پاليسي منتشر شده است.</span><span style="font-size: medium;">دشمنان نمي دانند با شهادت فرزندان اين ملت، درخت انقلاب و بيداري ملت هاي مظلوم جهان آبياري خواهد شد و روي هر شاخه آن، جوانان شهادت طلب و انقلابي بيشمار به ثمر خواهد نشست د</span><span style="font-size: medium;">يگه وقت مدارا ودست روي دست گذاشتن نيست بايد جواب پشيمان کننده به </span><span style="font-size: medium;">دشمنان داد</span></p> <p class="rtejustify">&nbsp;</p> <p class="rtejustify"><span style="font-size: medium;"><img src="https://s16.picofile.com/file/8415564734/1274015_162.jpg" alt="شهيد فخري زاده" width="470" height="473" /></span></p> <p class="rtejustify"><span style="font-size: medium;"><br /></span></p> <p class="rtejustify" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">شهيد دکتر محسن فخري زاده؛ رييس سازمان پژوهش و نواوري وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح در زمره مديران ارشد صنعت دفاعي کشور بود که در طول دوران عمر بابرکت خود منشا خدمات فراواني شده بود و&nbsp; توانسته بود توان دفاعي کشور را به تراز قابل قبولي از بازدارندگي برساند. ترور اين مدير توانا و شايسته گرچه تلخ و ضربه سنگيني به مجموعه دفاعي کشورمان است ، اما دشمنان کوردل بدانند راهي را که شهيد فخري زاده ها آغاز کرده اند، هرگز متوقف نخواهد شد. اميدوارم گروههاي تروريستي و آمران و عاملان اين اقدام کور شناسايي و به مجازات سختي برسانند</span><br /><span style="font-size: medium;">اين نخستين بار نيست که استکبار کوردل دست به اين گونه اقدامات بزدلانه مي&zwnj;زند. آنان مي&zwnj;دانند با اين شيوه&zwnj;هاي خباثت آميز نمي&zwnj;توانند خللي در اراده مصمم &nbsp;ملت بزرگ ايران ايجاد کنند.</span><span style="font-size: medium;">به شهادت رساندن ايشان توسط دشمنان بيانگر عمق کينه آنان نسبت به فرزندان برومند ملت ايران است</span>.</p> <p class="rtejustify" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اينجانب ضمن&nbsp; تسليت شهادت اين دانشمند صنعت دفاعي به فرمانده معظم کل قوا مد ظله العالي، وزير محترم دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، همکاران ايشان&nbsp; و خانواده گرانقدر آن شهيد؛تسليت عرض مي کنم&nbsp; اميدوارم مسئولين کشورمان&nbsp; نسبت به تعقيب و مجازات عاملان اين ترور شهيد محسن فخري زاده اقدام لازم را بعمل آورند.<br /></span></p> Sat, 03 Apr 2021 17:23:00 GMT شرايط مجازات بدکاران در قيامت http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1573/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%d9%8a%d8%b7+%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%aa+%d8%a8%d8%af%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%af%d8%b1+%d9%82%d9%8a%d8%a7%d9%85%d8%aa/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، بايد شروطي تحقق يابد تا بتوان شخصي را مجازات به خير يا شر کرد:</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpFirst" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">1.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">&nbsp;در کارهاي مادي دنيوي لازم است تا دو شرط &laquo;علم و عمد&raquo; تحقق يابد تا شخص از بهره ها و آثار کارش بهره مند شود؛ يعني شخص نسبت به کاري که انجام مي دهد عالم باشد و هم از روي عمد و قصد آن کار را انجام دهد. خدا مي فرمايد: لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛ براي مردان نصيب و بهره اي از بخشي از آن چيزي است که اکتساب مي کنند؛ و براي زنان نيز بهره اي از بخشي از آن چيزي است که اکتساب مي کنند(نساء، آيه 32)؛ زيرا واژه &laquo;اکتساب&raquo; از ريشه &laquo;کسب&raquo; به معناي کسب از روي &laquo;عمد&raquo; است؛ يعني شخص کاري را عالمانه و عامدانه انجام دهد؛ اکتساب است.</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpLast" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">2.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">البته قرآن براي کارهاي ناظر به مسايل اخروي و مجازات در آخرت فرقي ميان کار خير و کار بد قايل است؛ زيرا از نظر قرآن، اگر کار خيري حتي به غير &laquo;عمد&raquo; انجام شود، خدا به سبب کرامت خويش، پاداش نيک و خير برايش قرار مي دهد؛ اما اگر کار شر و بدي انجام شود، لازم است که &laquo;علم و عمد&raquo; تحقق يابد تا مجازات کيفر اخروي براي آن قرار داده شود. از همين روست که خدا مي فرمايد: لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اکْتَسَبَتْ؛ براي هر نفسي هر آن چيزي است که کسب کرد؛ و عليه هر نفسي هر آن چيزي است که اکتساب کرد.(بقره، آيه 286) واژه &laquo;کسب&raquo; به معناي تحقق آن است حتي اگر از روي &laquo;عمد&raquo; نباشد. پس اگر شخصي کار خوبي را به &laquo;غير عمد&raquo; انجام دهد، خدا به کرامت خويش او را پاداش خير دهد؛ اما در مجازات بدکار در آخرت افزون بر علم بايد عمدي هم در کار باشد تا مجازات بد براي بدکار باشد؛ از همين روست که خدا در يک آيه از دو واژه مختلف براي کار خوب و بد بهره مي گيرد؛ در مجازات کار خير از واژه &laquo;کسب&raquo; و در مجازات نسبت به کار بد، از &nbsp;واژه &laquo;اکتساب&raquo; بهره مي برد تا بيان کند مجازات کار بد، زماني خواهد بود که آن کار بد، &nbsp;اکتسابي و از روي عمد و با سوء اختيار باشد. پس از نظر قرآن</span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">آن جايي که بخواهد ثواب دهد &laquo;کسب&raquo; معيار است، و آن جايي که بخواهد عقاب کند &laquo;اکتساب&raquo; معيار است.</span></p> </p> Thu, 27 Feb 2020 14:12:00 GMT شرايط مجازات بدکاران در قيامت http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1572/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%d9%8a%d8%b7+%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%aa+%d8%a8%d8%af%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%af%d8%b1+%d9%82%d9%8a%d8%a7%d9%85%d8%aa/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، بايد شروطي تحقق يابد تا بتوان شخصي را مجازات به خير يا شر کرد:</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpFirst" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">1.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">&nbsp;در کارهاي مادي دنيوي لازم است تا دو شرط &laquo;علم و عمد&raquo; تحقق يابد تا شخص از بهره ها و آثار کارش بهره مند شود؛ يعني شخص نسبت به کاري که انجام مي دهد عالم باشد و هم از روي عمد و قصد آن کار را انجام دهد. خدا مي فرمايد: لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛ براي مردان نصيب و بهره اي از بخشي از آن چيزي است که اکتساب مي کنند؛ و براي زنان نيز بهره اي از بخشي از آن چيزي است که اکتساب مي کنند(نساء، آيه 32)؛ زيرا واژه &laquo;اکتساب&raquo; از ريشه &laquo;کسب&raquo; به معناي کسب از روي &laquo;عمد&raquo; است؛ يعني شخص کاري را عالمانه و عامدانه انجام دهد؛ اکتساب است.</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpLast" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">2.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">البته قرآن براي کارهاي ناظر به مسايل اخروي و مجازات در آخرت فرقي ميان کار خير و کار بد قايل است؛ زيرا از نظر قرآن، اگر کار خيري حتي به غير &laquo;عمد&raquo; انجام شود، خدا به سبب کرامت خويش، پاداش نيک و خير برايش قرار مي دهد؛ اما اگر کار شر و بدي انجام شود، لازم است که &laquo;علم و عمد&raquo; تحقق يابد تا مجازات کيفر اخروي براي آن قرار داده شود. از همين روست که خدا مي فرمايد: لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اکْتَسَبَتْ؛ براي هر نفسي هر آن چيزي است که کسب کرد؛ و عليه هر نفسي هر آن چيزي است که اکتساب کرد.(بقره، آيه 286) واژه &laquo;کسب&raquo; به معناي تحقق آن است حتي اگر از روي &laquo;عمد&raquo; نباشد. پس اگر شخصي کار خوبي را به &laquo;غير عمد&raquo; انجام دهد، خدا به کرامت خويش او را پاداش خير دهد؛ اما در مجازات بدکار در آخرت افزون بر علم بايد عمدي هم در کار باشد تا مجازات بد براي بدکار باشد؛ از همين روست که خدا در يک آيه از دو واژه مختلف براي کار خوب و بد بهره مي گيرد؛ در مجازات کار خير از واژه &laquo;کسب&raquo; و در مجازات نسبت به کار بد، از &nbsp;واژه &laquo;اکتساب&raquo; بهره مي برد تا بيان کند مجازات کار بد، زماني خواهد بود که آن کار بد، &nbsp;اکتسابي و از روي عمد و با سوء اختيار باشد. پس از نظر قرآن</span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">آن جايي که بخواهد ثواب دهد &laquo;کسب&raquo; معيار است، و آن جايي که بخواهد عقاب کند &laquo;اکتساب&raquo; معيار است.</span></p> </p> Thu, 27 Feb 2020 14:12:00 GMT ويژگي هاي منتظران ظهور http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1571/%d9%88%d9%8a%da%98%da%af%d9%8a+%d9%87%d8%a7%d9%8a+%d9%85%d9%86%d8%aa%d8%b8%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%b8%d9%87%d9%88%d8%b1/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">انتظار واقعي که در حکم عبادت است، نمي تواند جز با انجام کارهايي باشد که تامين کننده ظهور حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي کند که ايشان مي فرمايد: لَيُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي إِذَا عَلِمَ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ يُنْسِئَ فِي عُمُرِهِ حَتَّي يُدْرِكَهُ فَيَكُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ؛ هر يك از شما بايد براي خروج قائم آماده كند، هر چند با يك تير، براي اين كه هر گاه خداي تعالي از نيّت او &nbsp;را بداند، اميدوارم كه در عمر او تأخير اندازد تا آنكه قائم را درك كند و از اعوان و انصارش باشد.(بحارالانوار، ج&rlm;52، ص&rlm;366)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حقيقت انتظار حقيقي آن است که هر کسي به توان خويش براي مقاصد آن حضرت(ع) اقدام کند که شامل دفع ظالمان و مستکبران و رهايي مستضعفان و مظلومان و ايجاد حکومت جهاني مبتني بر عدالت است. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">بنابراين، کسي که هيچ اقدامي اصلاحي در خود و اجتماع انجام نمي دهد و خود را صالح مصلح نمي سازد يا در اجتماع اصلاحاتي را به وجود نمي آورد، نمي تواند مدعي آن باشد که از &laquo;منتظران&raquo; است؛ زيرا بر اساس روايات منتظر ظهور مي بايست در هنگام غيبت در علم و عمل پيرو ايشان باشد تا بتواند در هنگام ظهور از اعوان و انصارش قلمداد شود. پيامبر(ص) مي فرمايد: طوُبي لِمَنْ اَدرَكَ قائِمَ اَهلِ بَيْتي وَ هُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيامِهِ يَتَولّي وَليَّهُ وَيَتَبرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَيَتَوَلي الاَئِمَّةَ الهادِيَةَ مِنْ قَبْلِهِ اوُلئِك رُفَقائي وَ ذَوُو وُدّي وَ مَوَدَّتي وَاَكْرَمُ اُمَّتي عَلَي؛&nbsp;خوشا به حال كسي كه، قائم اهل بيت مرا درك كند؛ حال آنكه پيش از قيام او نيز پيرو او باشد. با اهل ولايت و اولياي آن حضرت و هم ولايت باشد و با دشمن او دشمن؛ البته بايد که ولايت رهبران و پيشوايان هدايت گر پيش از او نيز پذيرا باشد. اينان همنشين و دوستان من و گرامي&rlm;ترينِ امت من، در نزد من هستند.(الغيبه، شيخ طوسي، ج1، ص 456؛ بحار الانوار،ج52،ص129)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حقيقت، بر اساس اين حديث و احاديث ديگر، اگر کسي ولايت اولياي الهي از فقيهان داراي شرايط را به عنوان ولايت الهي نپذيرد، در هنگام ظهور نيز ولايت آن حضرت(عج) را نخواهد پذيرفت. پس کساني که مدعي ولايت هستند، ولي ولايت فقيهان منصوب از سوي اولوا الامر(ع) را نمي پذيرند، نمي توانند خود را منتظران ظهور بدانند.</span></p> </p> Thu, 27 Feb 2020 14:12:00 GMT رفعت ايمان با عمل صالح http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1570/%d8%b1%d9%81%d8%b9%d8%aa+%d8%a7%d9%8a%d9%85%d8%a7%d9%86+%d8%a8%d8%a7+%d8%b9%d9%85%d9%84+%d8%b5%d8%a7%d9%84%d8%ad/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، ايمان به معناي اعتقاد و باوري است که انسان نسبت به امر غيبي دارد. اعتقاد به امر غيبي که شامل خدا، فرشتگان، وحي، رسالت، کتب آسماني، آخرت و قيامت مي شود.(بقره، آيه 285)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اين واژه در اصل از ريشه &laquo;امن&raquo; به معناي امنيت است؛ پس کسي که به خدا و ديگر امور غيبي ايمان مي آورد، در امنيت قرار مي گيرد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">البته از نظر آموزه هاي اسلامي، ايمان با تصديق قول و فعل معنا مي يابد، وگرنه مي بايست آن را جزو مصاديق نفاق دانست. بر همين اساس، کسي که امور غيبي را باور دارد و&nbsp;عقيده او شده است، مي بايست به گونه اي عمل کند که کردارش تصديق کننده آن قول و اعتقادش باشد. بنابراين، مي توان گفت که از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، ايمان زماني تاثيرگذار است و انسان را به عنوان دارنده ايمان بالا مي برد و رفعت مي بخشد که ايمان با عمل صالح همراه شود و عمل صالح آن ايمان را تصديق کند:</span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ؛ به سوي خدا، کلام پاک صعود مي کند و عمل صالح آن کلام طيب را رفعت مي بخشد.(فاطر، آيه 10)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پس از نظر قرآن، کلام طيب مانند ايمان خود صعود کننده است، ولي اگر بخواهد رفعت يابد مي بايست با عمل صالح اين رفعت ايمان انجام شود. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حقيقت خدا &laquo;</span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ&raquo; است و انسان دارنده کلام طيب و ايمان زماني مي تواند به اين خداي رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ برسد که از عمل صالح بهره گيرد. از همين روست که هماره در آيات قرآني ايمان با عمل صالح مطرح مي شود.(عصر، آيه 2؛ بقره، آيه 25)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">به سخن ديگر، ايمان بيانگر حسن فاعلي و پندار نيک، و عمل صالح بيانگر حسن فعلي و کردار نيک است. اين دو با هم ديگر موجب مي شوند که انسان دارنده بالا رود و رفعت يابد. برهمين اساس، در تفسير حقيقت ايمان امام رضا(ع) مي فرمايد: إِنَّ الايمَانَ هُو الصديقُ بِالقَلْبِ و الاقرارُ بالسانِ وَ الْعَمَلُ بالارکانِ؛ &laquo;ايمان، تصديق به قلب و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است&raquo;.(</span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">قرب الإسناد، حميرى، عبد الله بن جعفر، حديث 1268)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حقيقت اين تفسير بيان مي کند که ايمان زماني تاثير خودش را مي گذارد که نيت نيک با کردار نيک همراه شود.</span></p> </p> Wed, 29 Jan 2020 12:23:00 GMT حشر خاص و حشر عام http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1569/%d8%ad%d8%b4%d8%b1+%d8%ae%d8%a7%d8%b5+%d9%88+%d8%ad%d8%b4%d8%b1+%d8%b9%d8%a7%d9%85/ <p> <p><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن و برخي از روايات تفسيري اين معنا به دست مي آيد که حشر در قيامت و آخرت به دو نوع و قسم تقسيم مي شود:</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpFirst" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">1.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">حشر خاص : اين حشر مخصوص دو دسته از مخلوقات الهي به نام انس و جن است که داراي اراده و انتخاب آزاد بوده و خدا براي آنان شريعت اسلام را نازل کرده است تا بر اساس آن فکر و عمل کنند.(ذاريات، آيه 56) از نظر قرآن، انس و جن در ميان مخلوقات الهي از اسماي الهي به شکل جامع برخوردار شده اند، با اين تفاوت که انسان از جن يک مرتبه برتر است؛ زيرا به سبب روح خاص الهي از ظرفيت بيش تري براي مظهريت اسماي الهي برخوردار بوده است؛ در حالي که جن اين گونه نبوده است. براي همين هر دو با آن که در مکتب کرامت الهي قرار گرفتند، برخي از جن و انس اين مکتب هم چون ابليس و فرعون طغيان ورزيدند و هر يک در چيزي طمع کردند که شايسته آن نبوده اند، در حالي که خود را برتر و &laquo;خير&raquo; مي ديدند. اين گونه است که ابليس&nbsp;و فرعون به عنوان نمونه طغيان مي کنند و خدا آنان را به سبب &laquo;ظلم و علو&raquo; ايشان به دوزخ مي برد و به زنجير مي کشد.(ص، آيه 76؛ نمل، آيه 14) بنابراين، از نظر قرآن، جن و انس اگر مطابق هدايت فطري(طه، آيه 50) و هدايت تشريعي وحياني مطابق فطرت(روم، آيه 30) حرکت و عمل نکند، در حشر خاص خودشان محاکمه و به دوزخ برده مي شوند و مومنان مطيع به بهشت در مي آيند.(انعام، آيه 128؛ اعراف، آيه 179؛ بقره، آيات 1 تا 5 و آيات ديگر) </span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpLast" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">2.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">حشر عام: از نظر قرآن و برخي از روايات تفسيري، حشر عمومي براي آفريده هاي هستي وجود دارد؛ زيرا هر يک از موجودات هستي از سطحي از ادارک و شعور برخوردارند که در آنان امکان &laquo;اطاعت و عصيان&raquo; را موجب مي شود. از همين رو، همه آفريده ها داراي تسبيح خدا سبحان هستند و خدا را پاک و منزه از هر عيبي دانسته و به اين امر مومن هستند و به خدا سجده مي کنند.(تغابن، ايه 1؛ حشر، آيه 24؛ حج، آيه 18) هم چنين براي همين است که آسمان و زمين خود را جزو گروه &laquo;طائعين&raquo; و اطاعت کنندگان مي دانند که همه هستي را شامل مي شود.(فصلت، آيه 11) از نظر قرآن، هر چند که جز براي انسان و جن بهشت و دوزخي نيست، ولي همه هستي در برابر خدا مسئول و پاسخ گو هستند؛ و از همين رو، فرشتگان که داراي اراده آزاد هم چون انسان و جن نيستند، بلکه معصوم به عصمت ذاتي هستند، اگر فرض بگيريم که خلافي را انجام دهند مي بايست در آن حشر عام پاسخگو باشند.(انبياء، آيه 29) در روايت است: ما من طير يصاد في برّ و لا بحر و لا يصاد شيء من الوحوش إلا بتضييعه التسبيح؛ هيچ پرنده اي در خشکي و دريا صيد و شکار نمي شود و هيچ چيزي از جانوران وحشي شکار نمي شوند مگر هنگامي که تسيبح را تضييع کند.(بحارالانوار، ج 61، ص 24) از همين رو، اگر سخن از حشر و محشور شدن وحوش در قيامت است، مراد مي توان همان حشر عام باشد که براي همه آفريده هاي الهي از جمله جانوران وحشي باشد: وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ.(تکوير، آيه 5) هر چند که مي تواند مراد انسان هايي باشد که از انسانيت به حيوان در سطح وحوش سقوط کرده اند؛ زيرا انسان در هنگام سقوط از انسانيت ممکن است، حيوان يا نبات يا جماد شود با اين که ماهيت انساني خود را حفظ کرده باشد.(اعراف، آيه 179؛ جن، آيه 15؛ انبياء، آيه 98)</span></p> </p> Wed, 29 Jan 2020 12:22:00 GMT اقتصاد مقاوم براي جبهه مقاومت http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1568/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af+%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85+%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%8a+%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87+%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">مقام معظم رهبري امام خامنه اي مدظله العالي در خطبه هاي 27 دي 98 خواهان توجه خاص به اقتصاد و روابط فرهنگي براي ايجاد تمدن اسلامي نوين در جهان معاصر مي شود؛ زيرا از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، اين &laquo;فرهنگ&raquo; به معناي مجموعه اي کامل از عقايد، آداب و رسوم، احکام و قوانين، زماني مي تواند &laquo;تمدني&raquo; را ايجاد کند که اقتصاد &laquo;مقاوم&raquo; وجود داشته باشد؛ زيرا اگر اقتصاد داراي &laquo;قيام&raquo; وجود نداشته باشد، نمي توان اجتماعي را براساس آن تشکيل داد، چه رسد که بخواهيم تمدني جهاني شکل بخشيم.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حقيقت، فرهنگ با محوريت &laquo;اسلام و نمادهاي آن چون کعبه&raquo;(مائده، آيه 97) تبيين کننده فلسفه و احکام و قوانين اجتماع است. از همين روست که خدا از آن به &laquo;</span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">قِيَامًا لِلنَّاسِ&raquo; تعبير مي کند.(همان) اما همين فرهنگ اسلامي زماني مي تواند تمدن ساز باشد که بتواند عنصر ديگر &laquo;قيام&raquo; يعني اقتصاد نيز تامين شود و مسئوليت و مديريت اقتصاد در دست &laquo;خردمندان&raquo; باشد نه &laquo;سفيهان سبک مغز&raquo;(نساء، آيه 5)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">وقتي اقتصاد داراي صفت &laquo;قيام&raquo; در کنار فرهنگ داراي چنين صفتي قرار گيرد، مي تواند امتي مقاوم ايجاد کند که تمدن ساز باشند.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اصولا از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، چنان اقتصاد مهم و اساسي است که بنياد فرهنگ بر آن است و اگر بخواهد &laquo;فلسفه زندگي اسلامي&raquo; تحقق خارجي يابد، مي بايست اقتصاد &laquo;مقاوم&raquo; شکل گيرد؛ از همين روست که پيامبر اکرم(ص) با تاکيد بر &laquo;نان&raquo; به عنوان نماد اقتصاد مي فرمايد: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِي الْخُبْزِ وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لَا صَلَّيْنَا وَ لَا اَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّ وَ جَل&zwnj;؛ بار الها! در نان ما برکت قرار ده! و بين ما و نان جدايي ميافکن! زيرا اگر نان نباشد نمي توانيم روزه بگيريم و نماز بگزاريم و ديگر فرايض و واجبات پروردگار عز و جل خويش را به جا آورده و ادا کنيم.(کافي، ج 6، ص 287)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">مقام معظم رهبري(ع) امام خامنه اي مدظله العالي بر همين اساس در گام دوم انقلاب خواهان توجه به اقتصاد مقاومتي مي شود که تنها در ايران اسلامي نباشد، بلکه در تمام جهان اسلام ايجاد شود و جبهه مقاومت عليه مستکبران اين گونه شکل گيرد. ايشان بر &laquo;ارتباط بازارهاي اسلامي براي خارج کردن اقتصاد اين کشورها از سلطه کمپاني&zwnj;هاي غارتگر&raquo; تاکيد مي کند.(خطبه هاي نماز جمعه، 27 دي ماه 1398) </span></p> </p> Wed, 29 Jan 2020 12:21:00 GMT بچه کشي و سگ زيستي http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1567/%d8%a8%da%86%d9%87+%da%a9%d8%b4%d9%8a+%d9%88+%d8%b3%da%af+%d8%b2%d9%8a%d8%b3%d8%aa%d9%8a/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">جاهليت يک دوره از دوره هاي تاريخي نيست، بلکه يک گفتمان از گفتمان ها مبتني بر فلسفه و سبک زندگي خاصي است. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن، جاهليت يک نظام گفتماني مبتني بر فلسفه ظني و سبک زندگي شهواني است؛ يعني دو عنصر اساسي در تحقق جاهليت نقش دارد: 1. در نظام فکري و فلسفي بر اساس ظنون افکار و عقايد را ساماندهي مي کنند؛ 2. در نظام رفتاري بر اساس شهوت عمل مي کند. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">خدا به صراحت در باره عقايد و رفتار&nbsp;نظام جاهلي مي فرمايد: إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛ جز از ظن و گمان و هر آن چه نفس بدان گرايش و تمايل دارد، پيروي نمي کنند. (نجم، آيه 23)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پس هر نظام فلسفي و رفتاري که در انديشه مبتني بر ظن و در انگيزه و اراده و رفتار بر اساس شهوت عمل مي کند، نظام جاهلي است.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حالي که اسلام به عنوان يک نظام عقلاني در برابر نظام جاهلي و غير عقلاني، در انديشه بر مدار &laquo;علم&raquo; و در انگيزه بر مدار &laquo;عقل&raquo; عمل مي کند؛ زيرا آن چه مهم است عقلانيتي است که رفتار را مديريت مي کند و اجازه نمي دهد تا شهوت و غضب مديريت نفس را به دست بگيرد. از همين رو، مومن و مسلمان کسي است که &laquo;عالم عاقل&raquo; باشد. برهمين اساس از مومن خواسته مي شود تا چيزي که بدان علم ندارد، نخواهد و از آن اطاعت و پيروي نکند: مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.(اسراء، آيه 36؛ عنکبوت، آيه 8؛ لقمان، آيه 15؛ هود، آيه 46)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پس گفتمان جاهلي همان گفتمان غير عقلاني مبتني بر&nbsp;&laquo;سفاهت ظني و شهوت شيطاني&raquo; در انديشه و انگيزه است، مي تواند در هر زماني فلسفه و سبک زندگي انسان باشد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">خدا در قرآن مي فرمايد از مهم ترين ويژگي هاي نظام گفتماني جاهلي اين بود که فرزندان را در شرايط خشکسالي و فقر يا احتمال فقر و فاقه مي کشتند.(اسراء، آيه 31؛ انعام، آيه 151) اين کشتن گاه با زنده به گور کردن دختران بود(نحل، آيه 59) و گاه با سقط يا با هر چيز ديگر.( اسراء، آيه 31؛ انعام، آيه 151؛ ممتحنه، آيه 12) البته در شرايطي فرقي ميان دختر و پسر نبود.(همان)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پيش از اسلام در نظام جاهليت مردم در خشکسالي اين گونه عمل مي کردند: يغذوا الکلاب و يقتلوا الاولاد؛ سگان خويش را تغذيه مي کردند و فرزندانشان را مي کشتند.(بحارالانوار، ج 30، ص 8) </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اين اوضاع در نظام جاهلي پيش از اسلام در روايت اين گونه بيان شده است: بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَنْتُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ عَلَي شَرِّ حَالٍ يغذوا[يَغْذُو] اَحَدُکُمْ کَلْبَهُ وَ يَقْتُلُ وَلَدَهُ؛ خدا حضرت محمد(ص) را زماني برانگيخت که شما مردم عرب بر بدترين حالت بوديد؛ زماني که يکي از شما سگش را غذا مي داد و فرزندش را مي کشت.(همان)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">امروز نيز نظام جاهليت مبتني بر اومانيسم و انسان گرايي ماديگرايانه غربي اين گونه است؛ زيرا در غرب، بسياري به جاي بچه دار شدن، با سگ زيستي ، زندگي خويش را مي گذارنند و در آمارها بيان شده که بسياري از غربيان فرزندان خويش را سقط مي کنند. اين جاهليت از طريق تبليغات رسانه هاي غربي و برخي از خودفروختگان فرهنگي در ميان مسلمانان در حال ترويج و تبديل شدن به سبک زندگي به اصطلاح مدرن است که چيزي از سفاهت، جهالت و بي خردي و ناداني دوره جاهليت عربي کم ندارد؛ زيرا همان گفتمان است بي آن که توصيه اي از سوي گذشتگان شده باشد؛ بلکه طغيان ورزي بشر آنان را به سوي مي کشاند؛ چنان که خدا مي فرمايد: أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ آيا آنان همديگر را به اين سخن و رفتار باطل سفارش و توصيه كرده بودند؟ نه چنين است، بلكه آنان مردمى سركش و طاغي بودند. (ذاريات، آيه 53)</span></p> </p> Wed, 29 Jan 2020 12:20:00 GMT استقامت در نماز http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1566/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%82%d8%a7%d9%85%d8%aa+%d8%af%d8%b1+%d9%86%d9%85%d8%a7%d8%b2/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">يکي از اصطلاحات قرآني، اقامه نماز است.(بقره، آيه 3؛ مائده، آيه 55؛ نمل، آيه 3) اقامه از ريشه &laquo;قوم&raquo; و &laquo;قيام&raquo; است. در کاربردهاي قرآني اين واژه براي بيان حالات سه گانه زير به کار رفته است:</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpFirst" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">1.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">قيام در برابر قعود؛ يعني ايستادن در برابر نشستن(آل عمران، آيه 191؛ نساء، آيه 103)؛ </span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpMiddle" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">2.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">قيام در برابر سجده(فرقان، آيه 64)؛ </span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpLast" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">3.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">قيام در برابر تسليم؛ يعني ايستادگي و مقاومت.(حديد، آيه 25)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">مراد از اقامه نماز، به معناي ايستادني است که موجب ايستادگي باشد؛ زيرا انسان ايستاده است که مي تواند دشمن را دفع کند؛ چرا که در اين حالت بيش ترين نيرو و توان را مي تواند وارد سازد و دفع تعرض کند. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از آن جايي که خدا مي فرمايد: وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ؛ و نماز را برپا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد.(عنکبوت، آيه 45) از اين آيه مي توان اين استنباط را داشت که نماز مي تواند مانع از فحشاء و منکر باشد، که قابليت ايستادگي در برابر منکرات و فحشاء را داشته باشد. اين زماني است که نماز تنها به عنوان ذکر گفته نشود، بلکه &laquo;اقامه&raquo; شود تا موجب حالت ايستادگي در نمازگزار شود. در اين زمان است که نمازگزار مي تواند در برابر فشارهاي فحشاء و منکرات مقاومت و ايستادگي داشته باشد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اصولا اصل دين براي &laquo;اقامه&raquo; عدالت قسطي از سوي توده هاي مردم آمده است: لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.(حديد، آيه 25) و اين زماني رخ مي دهد که مردم در برابر فشار ظالمين ايستادگي و مقاومت داشته باشند. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">البته مومنان مي بايست در سطح عالي تر از ايستادگي و استقامت قرار گيرند که از آن به عنوان &laquo;قوامين بالقسط&raquo;(مائده، آيه 8) ياد شده است.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در اسلام برخي از امور مظاهر &laquo;قيام&raquo; و ايستادگي هستند؛ زيرا اجتماع بشري با امور اعتقادي چون کعبه(مائده، آيه 97) و امور اقتصادي (نساء، آيه 5) قوام مي يابد و اگر اين دو عنصر نباشد، اجتماع حقيقي شکل نمي گيرد. در حقيقت ابعاد فرهنگي و اقتصادي است که تامين کننده و مقوم اصلي اجتماعات بشري است. پس لازم است تا اينها اقامه شوند و مقاومت و ايستادگي در آن ها نمودار شود؛ زيرا ستون هاي اصلي اجتماع را تشکيل مي دهند. نماز نيز با چنين اقامه اي است که مي تواند اصول ارزشي و اخلاقي را تضمين کند و از هنجارها صيانت و در برابر نابهنجارها مقاومت کند و مانع آن شود.</span></p> </p> Sat, 18 Jan 2020 12:33:00 GMT نسبت علم و اخلاق و عمل http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1565/%d9%86%d8%b3%d8%a8%d8%aa+%d8%b9%d9%84%d9%85+%d9%88+%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82+%d9%88+%d8%b9%d9%85%d9%84/ <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، معرفت اصالت دارد؛ البته اين بدان معنا نيست که هيچ پيوندي ميان علم و اخلاق و عمل نيست؛ بلکه اصولا از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، اين علم است که انگيزه براي عمل ايجاد مي کند؛ اما اگر واسطه اي به نام خلق و خوي نيک نباشد، اين عمل نمي تواند به بار بنشيند؛ زيرا علم زماني به عمل تبديل مي شود که انسان فضايل اخلاقي را در خود داشته باشد. اين خلق و خوي آدمي است که موجب مي شود تا بر اساس معرفت و علم عمل کند؛ و گرنه اگر انساني حتي يقين داشته باشد، ممکن است به جاي اعتقاد به آن، به انکار آن بپردازد و مخالفت نمايد؛ زيرا خلق و خوي او با اين معارف حقيقي نمي سازد؛ مثلا وقتي خلق و خوي وي تکبر و علوطلبي و ظلم باشد، منکر معارفي مي شود که دريافت کرده است. از اين رو، برخلاف حقايق و معارف علمي عمل مي کند.(نمل، آيه 14)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پس معرفت و خلق خوب زمينه و واسطه عمل نيک و صالح است. البته بايد توجه داشت که شخص بي معرفت و حقايق هستي را نمي داند و بر اساس شک و ظن عمل مي کند، اين خلق و خوي وي مبتني بر رذايل است و آن رذايل است که زمينه ساز عمل اوست. اين که در قرآن فرموده است: کل يعمل علي شاکلته؛ يعني هر کسي بر شاکله شخصيت خودش عمل مي کند(اسراء، آيه 84)، نشان مي دهد که تنها علم و معرفت به حقايق کفايت نمي کند، بلکه لازم است تا خلق و خوي شخصيت نيز مناسب با معرفت باشد تا عمل صالح تحقق يابد؛ و گرنه ممکن است که بر اساس خلق و خوي زشت، عمل زشت از وي خارج شود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">به هر حال، علم و عمل و اخلاق سه گانه لازم هم هستند؛ اما در اين ميان خلق و اخلاق واسطه و زمينه ساز است. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اما حال هدف گذاري ميان اين ها کدام است، آيا عمل است يا معرفت يقيني حقايق؟! به نظر مي رسد که عمل مبتني بر معرفت آغازين علمي با زمينه سازي خلق و خوي نيک، در راستاي معرفت يقيني است؛ زيرا خدا مي فرمايد: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا يقين بيايد.(حجر، آيه 99) البته اين يقين براي اکثريت مردم در هنگام مرگ به دست مي آيد، از همين روست که يقين را همان مرگ دانسته اند؛ چرا که در آن زمان پرده ها کنار رفته و کشف الغطاء مي شود.(ق، آيات 20 تا 22) اما انسان مومن مي بايست عبادت يعني عمل عبادي مبنتي بر معرفت علمي حقايق و خلق و خوي متقين داشته باشد که به يقين هاي سه گانه به عنوان برآيند تقواي عبادي برسد که شامل علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين است.(تکاثر، آيات 5 و 7؛ واقعه، آيه 95)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اين يقين نسبت به خدا و صفات الهي است که به عنوان برآيند علم و خلق و عمل معرفي شده است. پس اين عمل است که معرفت يقيني را ايجاد و بالا مي برد.(فاطر، آيه 10)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پس علم و خلق و عمل در عرض هم نيستند، هر چند که لازم يک ديگر هستند، ولي در طول هم هستند؛ زيرا هدف نهايي براي معرفت يقيني است که انسان نسبت به خدا و صفات الهي به دست مي آورد و انسان به بينونت مي رسد و جدايي به شکلي دست مي دهد که حق تعالي را از مظاهرش جدا مي سازد و به وحدت و توحيد دست مي يابد.(فصلت، آيه 53)</span></p> <p>&nbsp;</p> Sat, 18 Jan 2020 12:33:00 GMT معلومات سه گانه انسان http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1564/%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa+%d8%b3%d9%87+%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87+%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن، معلومات انسان به سه دسته تقسيم مي شود؛ زيرا ابزارهاي شناختي سه دسته است:</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpFirst" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">1.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">معلومات حسي که با حواس ظاهري و ابزارهاي حسي درک مي شود؛ معلومات انسان نسبت به عالم شهادت و عالم محسوسات اين گونه است؛</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpMiddle" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">2.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">معلومات عقلي که انسان با تعقل و تفکر به آن دست مي يابد. اين معلومات نسبت به مفاهيم است؛ معلومات عقلي در ساختار علم حصولي سامان مي يابد و با تصوّر، تصديق، قياس، استدلال و برهان سرو کار دارد؛ علوم عقلي در حقيقت با ذهن و عقل کار دارد نه با دل و قلب. البته معلومات عقلي چون تصورات ذهني و مفاهيم را دربر مي گيرد، ارتباطي با علم حس دارد و از آن جا انتزاع مي کند.</span></p> <p class="MsoListParagraphCxSpLast" style="text-align: justify; text-indent: -.25in;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">3.<span style="font: 7.0pt &quot;Times New Roman&quot;;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></span><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">معلومات وحياني که انسان با وحي الهي به آن دست مي يابد؛ اما معلومات وحياني در ساختار علم شهودي و رويت و علم حضوري است، نه علم حصولي و مفهومي. از همين رو، جنس معلومات وحياني از مشاهده و رويت متن حقيقت است که با دل و قلب انجام مي شود نه با عقل و ذهن.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن، در برابر انسان دو دسته موجودات و عالم است که شامل عالم شهادت و عالم غيب است. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">درک عالم شهادت با حواس و عقل شدني است؛ زيرا معلوماتي که انسان نسبت به عالم شهادت به دست مي آورد به دو دسته معلومات جزيي حسي و معلومات کلي عقلي تقسيم مي شود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اما درک عالم غيب با عقل و وحي شدني است؛ زيرا عقل در مي يابد که خدايي است که غيب است و جزو عالم محسوس نيست. پس عقل مي گويد راه شناخت ديگري غير از شناخت حسي و شناخت عقلي است که همان شناخت شهودي و حضوري از طريق وحي است.</span></p> </p> Sat, 18 Jan 2020 12:33:00 GMT مدافع سپاه (دي ماه 98) http://emozionante.ParsiBlog.com/Posts/386/%d9%85%d8%af%d8%a7%d9%81%d8%b9+%d8%b3%d9%be%d8%a7%d9%87+(%d8%af%d9%8a+%d9%85%d8%a7%d9%87+98)/ <p>&nbsp;</p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">به&zwnj;نام خدا</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">سلام؛</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اين روزها، حال کسي رو داريم که يه برادرش، سهواً، برادر ديگرشو کشته. براي هر دو عزاداريم. به هر طرف مي&zwnj;چرخيم جز خون دل نمي&zwnj;بينيم. اينقدر قلب&zwnj;هامون آتيش گرفته که دودش آه مي&zwnj;شه مدام و جاي هر حرف و کلمه&zwnj;اي از دهانمان خارج مي&zwnj;شه. اشک&zwnj;هامون چنان به جوش اومده که گونه&zwnj;هامونو خون انداخته. بند بند استخونامون مي&zwnj;خواد از هم باز شه. نه ناي راه رفتن مونده، نه مجال گفتن. لبخند از چهره&zwnj;هامون پرکشيده و سراپا ماتميم. چطور مي&zwnj;شه حال اين روزها رو تعريف کرد؟</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">با اينهمه، چرا از سپاه دفاع نکنم؟ يه برادرو از دست داديم، نمي&zwnj;خوام اون يکي رو هم از دست بديم. چرا پشت سپاه نايستم و سپر ترکش&zwnj;هاي بدخواهانش نباشم وقتي يه عمر، بي مزد و بي منت، سپر بلاي همه ما بود. بي اينکه بفهميم، بي اينکه توجه کنيم، بي اينکه قدردان باشيم. سپاه، هميشه مظلوم بود. هميشه مورد طعنه بدخواه بود. هميشه همه کاسه کوزه&zwnj;ها سرش شکسته شد و هميشه کنارمون بود. سپر بلامون بود. تو سيل و زلزله، اولين گروه پيش&zwnj;قدم بود که به دادمون مي&zwnj;رسيد. سراپا خاک و گل مي&zwnj;شد، تا گرد اندوه رو از چهره&zwnj;هامون پاک کنه. توي مرزها، بيرون مرزها، زمين، هوا، آب، همه جا رو برامون پاسداري داد که آب تو دلمون تکون نخوره. که اون جريان اکران فيلم &laquo;به وقت شام&raquo;، در پرديس کوروش، لباس حقيقت به تن نکنه و تن و بدن زن و بچه بي&zwnj;دفاعو نلرزونه. سپاه، هميشه مرد بوده، وسط اينهمه نامردمي.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">به قول شهيد همت، وقتي تو جبهه سرگردون شدين، ببينين آتيش دشمن کدوم طرف مي&zwnj;باره. هرجا زير آتيش دشمنه، اونجا سنگر خوديه. چرا از سپاه دفاع نکنم وقتي توپ&zwnj;خونه دشمن بسته رو سر سپاه ما. سپاه ما. سپاهي که برخاسته از دل ماست و همه همتش ما مردميم. سپاه، جان اين ملته. اگر الان پشتش نباشيم، دشمن جان ما رو مي&zwnj;گيره. اونوقت دواعش و سرکرده&zwnj;هاشون فرصت پيدا مي&zwnj;کنن ادعا و آرزوي هميشگيشونو تحقق ببخشن و در ايران، حمام خون بنا کنند. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">در پايان، براي رفقام و هرکس حرفمو مي&zwnj;فهمه مي&zwnj;نويسم، براي رفع اين هم و غم عظيم و اين گرفتاري خردکننده، سفارش شده جوشن صغير بخوانيم. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">بخوانيم و براي التيام دردهاي کشورمون دعا کنيم. براي فرج مولامون زياد دعا کنيم که گشايش اول و آخر، به دستان مبارک ايشون بنده و چاره دردهاي امروز و هميشه&zwnj;مونه.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">&nbsp;</p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">&nbsp;</p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> Sat, 18 Jan 2020 12:32:00 GMT زهر اين روزها (دي ماه 98) http://emozionante.ParsiBlog.com/Posts/385/%d8%b2%d9%87%d8%b1+%d8%a7%d9%8a%d9%86+%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%87%d8%a7+(%d8%af%d9%8a+%d9%85%d8%a7%d9%87+98)/ <p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">به&zwnj;نام خدا</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">سلام؛</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه آن حضرت فرمود: &laquo;قرآن بر چهار قسمت نازل شده است: يك چهارم درباره حلال و يك چهارم درباره حرام، يك چهارم درباره سنتها و احكام، يك چهارم درباره اخبار آنان كه قبل از شما بوده اند و آنان كه بعد از شما خواهند آمد و حلّ و فصل مسائل جاري شما [1].</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">آدم چيزهاي مهم و حساس رو دو دستي مي&zwnj;گيره؛ چيزي که توجه ويژه مي&zwnj;خواد، احتياط خاص مي&zwnj;طلبه، اهميت بالايي داره، وزينه، و خلاصه چيزي که بايد خيلي حواسمون بهش باشه رو بايد دو دستي بگيريم. ما قرآن رو يه دستي گرفتيم! </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">يک چهارم قرآن بنابر روايت، تاريخه. تاريخ هم براي خوندن و دونستن و عبرت گرفتنه. ولي ما غالباً بي توجهيم. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">خدا در قرآن مي&zwnj;فرمايد:</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ في&rlm; مَواطِنَ کَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ [2]. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">قطعاً خداوند شما را در مواضع بسياري ياري کرده است ، و [نيز] در روز &laquo;حُنَين&raquo; آن هنگام که شمارِ زيادتان شما را به شگفت آورده بود ، ولي به هيچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد ، و زمين با همه فراخي بر شما تنگ گرديد ، سپس در حالي که پشت [به دشمن] کرده بوديد برگشتيد</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">حنين، اسم بياباني است بين مکه و طائف که جنگ معروف حنين در اون اتفاق افتاد. اون روز مسلمونا که هميشه مظلوم و ضعيف بودن، وقتي ديدن چقدر تعدادشون زياده و از نظر تعداد به دشمن برتري دارن، مغرور شدن و پيش خودشون گفتن ما هرگز از اينا شکست نمي&zwnj;خوريم. همين غرور منشأ شکستشون شد. چون غرور با خودش غفلت هم مياره. غفلت از مسبب الاسباب. يعني من تکيه&zwnj;ام به زور بازوي خودم باشه، به علمم، به قدرت بيانم، به هر توانمندي که تو خودم مي&zwnj;بينم و غفلت کنم از اينکه سرچشمه همه اينا خداست و اگر توانمندي&zwnj;اي در من هست، فقط در سايه لطف و اراده خداست. وقتي آدم غافل مي&zwnj;شه، بايد تنبيه شه. تنبيه يعني آگاهي. يعني بفهمه کجاي کارش ايراد داره. چون بنا بر رشده. و رشد وابسته به آگاهيه. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">مسلمونا مغرور شدن و به همين خاطر شکست خوردن. چنان شکستي که فقط دنبال راهي براي خلاصي از مخمصه بودن و هيچ پناهي پيدا نمي&zwnj;کردن.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">حال اين روزهاي ما، اين آيه رو ياد آدم مياره. شهادت حاج قاسم که تا همين يکي دو روز پيش اصلاً برامون قابل هضم نبود، و پشت سرش اون تشييع جنازه باشکوه و غرورآفرين که فقط مي&zwnj;تونست معجزه&zwnj;اي در ايران و عراق و لبنان و ساير کشورهاي فتنه&zwnj;زده و کل دنيا باشه، و باز پشت&zwnj;بندش، سيلي محکم سپاه بر امريکاي تروريست و عقب&zwnj;نشيني وحشت&zwnj;زده امريکا، اسرائيل، و آل سعود، همه وجودمونو پر از غرور و افتخار کرد. خب طبيعي هم بود. گاهي هم گفتيم و نوشتيم که &laquo;و ما رميت اذ رميت، ولکن الله رمي&raquo;، ولي خب، خودمونيم، اونجور که بايد و شايد، اونجور از اعماق قلبمون، درنيومد. خدايي شيرمردان سپاهمون غرورآفرينن ولي خب، غرور کار دستمون داد.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اينقدر اوضاع به هم پيچيده و دردها تو در تو و مصيبت&zwnj;ها بي&zwnj;پايانه که آدم روزي هزاربار آرزوي مرگ مي&zwnj;کنه. کاش اين کابوس وحشتناک هرچه زودتر تموم شه. قلب&zwnj;هامون مالامال درده و چهره&zwnj;هامون در هم شکسته و چشمامون غم&zwnj;باره. ولي بي&zwnj;کس&zwnj;وکار نيستيم. پروردگاري داريم که اميد و توکلمون به اونه و مي&zwnj;دونيم هر بلايي سرمون مياد، در مسير رشدمونه و قراره اين پوسته&zwnj;هاي سختو بشکنيم و جوونه بزنيم و سر از اين خاک سياه دربياريم و تو آغوش آفتاب، جوونه بزنيم. مي&zwnj;دونيم خدايي که با ماست، ما رو تنها نمي&zwnj;ذاره و اين، تنها روزنه تنفسمون تو اين روزهاست.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">الان هم چاره، پناه بردن به آغوش امن و مطمئن پروردگاره. بايد معنوياتمونو تقويت کنيم. ارتباطمونو با خدا قوي کنيم تا بهمون آرامش و طمأنينه بده و خودش از اين طوفان&zwnj;هاي سهمگين به سلامت عبورمون بده. بايد همونجور که ازمون خواسته از صبر و نماز کمک بگيريم: وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ [3].</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اگه با خدا باشيم و حدودشو رعايت کنيم، خدا پشت ما رو خالي نمي&zwnj;کنه، قطعاً کمکمون مي&zwnj;کنه و اين وعده الهيه که <em><span style="font-family: &quot;B Nazanin&quot;; font-style: normal;">إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم</span></em><span class="st"> وَيُثَبِّت أَقدامَكُم، اگر دين خدا رو ياري کنيم، زير چتر حمايت خدا قرار مي&zwnj;گيريم و ان&zwnj;شاءالله مي&zwnj;رسه روزهاي روشني که انتظارش، طاقتمونو برده:</span></span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکينَتَهُ عَلي&rlm; رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرينَ [4].</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;Times New Roman&quot;;Times New Roman&quot;;Times New Roman&quot;;">آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد ، و سپاهياني فرو فرستاد که آنها را نمي ديديد ، و کساني را که کفر ورزيدند عذاب کرد ، و سزاي کافران همين بود</span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;Times New Roman&quot;,&quot;serif&quot;;Times New Roman&quot;;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">&nbsp;</p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">&nbsp;</p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 12.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">پ.ن.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 12.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">1. كليني، محمّدبن يعقوب، اصول كافي، به تصحيح علي اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 2/627: عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال: انّ القرآن نزل أربعه أرباع، ربع حلال و ربع حرام، و ربع سنن و احكام و ربع خبر ما كان قبلكم و نبأ مايكون بعدكم و فصل ما بينكم. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 12.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">2. سوره توبه، آيه 25.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 12.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">3. سوره بقره، آيه 45.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 12.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">4. سوره توبه، آيه 26.</span></p> </p> Sat, 18 Jan 2020 12:32:00 GMT پرواز سردار دلها به سراي دل http://balaee.ParsiBlog.com/Posts/1447/%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%b2+%d8%b3%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1+%d8%af%d9%84%d9%87%d8%a7+%d8%a8%d9%87+%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d9%8a+%d8%af%d9%84/ <p> <p>روزي که سردار شدي عاشقانه خريدار سر دار گشتي و همچو منصور خون پاکت &nbsp;نقش اناالحق زد تا جهان بر حقانيت راهت اعتراف کند.</p> <p>عشق به معبود را در کوه و بيابان آموختي و راه رسيدن به معشوقت را در جهاد جستجو کردي.</p> <p>اي قامتت ستون خيمه مظلومان و دستانت يادآور دستان ياري&zwnj;رسان دشت بلا</p> <p>چقدر خوب توانستي مفهوم &laquo;کلنا عباسک يا زينب&raquo; را به رخ عالم بکشي </p> <p>عباسِ زينب شدي و حرمت حرم بانو را به نقد جان خريدار گشتي</p> <p>اي قامت بر افراشته در برابر ظلم! براي کودکان بي&zwnj;دفاع اميد و تکيه گاه بودي و براي مظلومان جهان قوت قلب</p> <p>بوي مولايت را گرفته بودي، &nbsp;معلوم بود که درس از مکتب عاشورا آموخته&zwnj;اي که اينگونه راهي معبود گشتي</p> <p>دستانت از تن جدا شد و همچون مولايت با شهپر عشق تا ملکوت عروج کردي</p> <p><span>&lt;** ادامه مطلب... **&gt;<br /></span></p> <p>چقدر عزيز بودي سردار! </p> <p>مردي از جنس نور بودي که نامداري را در بي نامي و عزت را در سادگي يافتي </p> <p>گمنام زيستي اما </p> <p>مشهور جهان گشتي</p> <p>اي سردارفاتح اسلام! تو منتقم خون هاي به ناحق ريخته بودي و اينک جهاني براي خونخواهي ات قد علم کرده است</p> <p>شهادتت گرچه کام همه را تلخ کرده اما خونت جريان ساز حادثه اي بزرگ گرديد و ملت ايران و منطقه را يکدل ساخت</p> <p>اينک در فراقت &nbsp;ايران، ملک سليماني گشته و همه به ياد جانفشاني هايت <span>&nbsp;&nbsp;يکصدا&nbsp;با خشم فرياد مي زنند:</span></p> <p>مرگ بر آمريکا</p> <p>مرگ بر اسراييل</p> </p> Sat, 18 Jan 2020 12:31:00 GMT قهرمانِ من... http://maysan.ParsiBlog.com/Posts/413/%d9%82%d9%87%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d9%90+%d9%85%d9%86.../ <p style="text-align: justify;">&nbsp;</p> <p style="text-align: center;"><img src="http://s6.picofile.com/file/8384117500/33386122.jpg" alt="" /></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">هنوز چندروزي از ميلاد عقيله&zwnj;ي بني هاشم نميگذرد..&zwnj; صبح جمعه سيزده دي ماه نود و هشت بود... چشم که گشوديم از خواب آرام شبانه&zwnj;مان... خبر رفتنتان بر سرمان آوار شد... گويي من هنوز در همان لحظه مانده&zwnj;ام... گويي سالـهاست در آن لحظه مرده&zwnj;ام... حالا ديگر خواب از چشمانمان ربوده شده:"( گويي جهان بي شما خالي است سردار... اين خلا را با تمام جان احساس مي&zwnj;کنم... حقيقتا احساس ميکنم دوباره پدر از دست داده&zwnj;ام... يک جوري در دلها ريشه دوانده&zwnj;ايد که از پدر هم عزيزتر شده&zwnj;ايد... حالا دارم مفهوم "بابي انت و امّي" را با پوست و استخوان مي&zwnj;فهمم... اصلا من فکر ميکنم شما رفتيد تا تصويري از عاشورا و فاطميه را توامان براي ما مجسّم کنيد... روضه&zwnj;ها يکجا در شما جمع شده&zwnj;اند... يک طرف دستـ ـهايِ بريده&zwnj;تان... يک طرف پيکرِ ارباً اربايتان... و يک طرف آتشِ افتاده بر جانتان به دست شقي&zwnj;ترينِ آخرالزمانيان&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;... راستي کسي که اينگونه پيکرش در آتش سوخت نبايد ميهمان بانويي شود که بين در و ديوار سوخته صدا کرد: ولدي مهدي؟...<br /> شفقت با ابهت در چشمانتان درآميخته... فروتني و صلابت از نگاهتان فرو مي&zwnj;ريزد... شما جمع اضداديد... حقا که شما مصداق "اشداء علي الکفار و رحماء بينهم"ايد...</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">هميشه با خودم مي گفتم چطور مي شود آدمي در عين رأفتِ بي نهايت، صلابتِ بي نهايت داشته باشد... انگار خدا شما را فرستاد تا اين تعبير را براي ما معنا کنيد...</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">لرزه بر اندام دشمنان مي افکنديد ولي با مومنين در نهايت مهرباني بوديد... و بالمومنين رئوف رحيم</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">مدتي بود از معنويات فاصله گرفته بودم... هيچ چيزي مثل شهادت شما نمي توانست مرا تا عمق معنويت ببرد... حالا مانده تا اثرات شهادت شما را ببينيم سردار...</span></p> <p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="font-size: small;"><br /> پ.ن: حاج قاسم حرف از شما تمامي ندارد...<br /> آن روز که در راهپيمائي دانشگاهي شرکت کرده بودم از هر قشري ديدم که اشک بر ديده داشتند... راستي که شما فراجناحي بوديد...<br /> راستي شنيده&zwnj; بودم اسم خيابان نوروزيان، را که دانشگاهمان در آن ماوي گزيده به نام شما تغيير داده&zwnj;اند...&nbsp;... امروز که چشمم به تابلو بلوار شهيد سردار قاسم سليماني افتاد اشک از چشمانم سرازير شد...<br /> دست پدرانه&zwnj;تان را در همين نزديکي&zwnj;ها بر سرمان کشيده&zwnj;ايد:"(</span></p> <p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="font-size: small;">شما رفتيد، ما مانديم و يک دنيا دلتنگي... اي کاش مي شد يکبار ما را هم به نام صدا بزنيد... اي کاش ما هم محبت پدرانه&zwnj;ي شما را لمس مي&zwnj;کرديم... از آن بالاها هواي ما را داشته باش:(</span></p> <p style="text-align: justify;">&nbsp;</p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">پ.ن2: امام خميني رحمه الله عليه:&nbsp;</span>شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادي وصولشان "عند ربهم يرزقون" اند و از نفوس مطمئنه اي هستند که مورد خطاب "فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" پروردگارند.</p> <p>&nbsp;شهادت گواراي وجودتان فرمانده</p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;"><a href="https://www.instagram.com/explore/tags/%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/">#<span>سردار_سليماني</a><br /> <a href="https://www.instagram.com/explore/tags/%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9_%D8%AD%D8%B1%D9%85/">#مدافع_حرم</a><br /> <a href="https://www.instagram.com/explore/tags/%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1/">#عزيزترين_سردار</a><br /> <a href="https://www.instagram.com/explore/tags/%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D9%86/">#قهرمان_من</a></span></span></p> <p>&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> Sat, 18 Jan 2020 12:29:00 GMT ميلاد پرستار پرستوهاي عاشق http://balaee.ParsiBlog.com/Posts/1446/%d9%85%d9%8a%d9%84%d8%a7%d8%af+%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%b1+%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d9%88%d9%87%d8%a7%d9%8a+%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82/ <p> <p>زينب اي ناب&zwnj;ترين کلمه در کتاب آفرينش، اي شعر رساي حضور، اي مادر حيا و فرزند پاکدامني!</p> <p>کبوتر خيالم&nbsp;را به اوج کدامين شاخسار وجودت پرواز دهم که عاجزانه باز نگردد. </p> <p>تو از نسل اقيانوسي که چشمان انديشه در امتدادت به ساحل نمي&zwnj;رسند. </p> <p>تو از نسل آفتابي&nbsp;که در محضرت سر به زير بايد بود، تو فرزند کوثري و درياي مهربانيت را کرانه نيست.</p> <p>زينب اي مادر صبر! چه بگويم از مقام صبوريت که صبر از تو معنا يافته است.</p> <p>&nbsp;تو بر بلندايي از معرفت نشسته&zwnj;اي که برترين ايثارها در پيشگاهت ناچيز مي نمايد.</p> <p>دستان نماز نشسته&zwnj;ات بعد از آن روز پرهراس تاريخ&nbsp;استواري دين بود آنگاه که دستان لرزانت را به قنوت گشودي، هزار هزار فرشته بر آن بوسه زدند.</p> <p>تو فرزند فصاحتي که اعجاز کلامت، دل سنگ کوفيان را به لرزه درآورد و از کوير خشکيده چشمان پرگناهشان، اشک ندامت جاري ساخت.</p> <p>کلماتت زلال باران بود که بر کوير قلب عطشناک کوفيان باريد.</p> <p><span>&lt;** ادامه مطلب... **&gt;<br /></span></p> <p>تو اعجاز حسيني که در کربلا ظهور کرد. </p> <p>کربلا تفسير شهادت حسين (ع) و صبر تو بود.</p> <p>تو فرزند کوثري! و جوشش رحمت لايزال الهي.</p> <p>اي تنديس صبر و وفا، اي چکيده فضيلت ها، اي عصاره&nbsp;خوبي ها!</p> <p>زادروز تو ميلاد عفاف و شهامت است و خاطره حماسه آفريني&zwnj;هايت، زينت بخش تاريخ کربلاست.</p> <p>اي پرستار پرستوهاي عاشق ميدان نينوا! تو، آموزگار جهاد و صبر و حيا و عفتي. </p> <p>تو، هنوز هم به تاريخ بشريت الهام و درس مي دهي.</p> <p>بزرگ بانوي حيا! در هميشه زمان، زنان و دختران به درس هاي حجاب و عفاف، از زبان تو محتاجند.</p> <p>خوش آمدي،&nbsp;اي زينت پدر! اي آبروي علي، و اي عشق فاطمه!</p> <p>ديدگان خويش را که گشودي، زهره و ناهيد در اندرون آبي حيدر و زهراي پاک درخشيد.</p> <p>خوش آمدي، اي اميد حيدر و آرزوي مادر! اي زبان يکتا گوي خداي بي&zwnj;همتا!</p> <p>ميلادت مبارك ...</p> </p> Sat, 18 Jan 2020 12:23:00 GMT ساختار ِ انقلابي http://rastan.ParsiBlog.com/Posts/1071/%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d8%a7%d8%b1+%d9%90+%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d9%8a/ <p>انسان&zwnj;ها تك&zwnj;تك كار مي&zwnj;كنند<br />اما<br />وقتي جامعه تشكيل مي&zwnj;شود<br />كارها در هم منحل مي&zwnj;گردد<br />تركيب مي&zwnj;شود<br />محصول چيست؟<br />در چه مسيري&zwnj;ست؟<br />مقصد كجاست؟<br />جايي كه ساختار ِ جامعه تعريف مي&zwnj;كند<br /><br />وقتي واحد اندازه&zwnj;گيري ِ كار &laquo;پول&raquo; باشد<br />نه طلا<br />نه نقره<br />بلكه اسكناس<br />برگه&zwnj;هايي اعتباري كه ارزش واقعي ندارند<br />ارزش اسمي<br />ارزشي كه بانك به آن&zwnj;ها مي&zwnj;دهد<br />و پيوسته از آن مي&zwnj;كاهد<br />هر وقت كه دلش بخواهد<br />سرمايه؛ محور مي&zwnj;شود<br />چرا؟<br />زيرا سرمايه است كه سود را تعيين مي&zwnj;كند<br />ربا را<br />قيمت كالا و خدمات را<br />در نسبت عرضه و تقاضا تعيين مي&zwnj;شود<br />تقاضا دست كيست؟<br />دست ِ سرمايه<br /><br />كله&zwnj;پاچه را ببين<br />سيرابي<br />يك وقتي اضافات گوسفند بود<br />دورريختني<br />فقرا و كارگران برداشتند<br />پختند و انرژي زحمات خود كردند<br />قدرت بگيرند<br /><br />چه شد؟<br />سرمايه روي آن دست گذاشت<br />تقاضا را بالا برد<br />وقتي كسي هست كه صدهزار تومان بخرد<br />ديوانه است هزار تومان به تو بفروشد؟<br />لاكچري شد<br />كله&zwnj;پزي&zwnj;هاي ته خياباني<br />شدند طباخي&zwnj;هاي دو نبش سر خيابان<br />تميز و خوشگل و پر از تزئينات<br />غذا را هم ديگر در ظروف چيني سرو مي&zwnj;كنند<br />ديگر همان هم نصيب كارگر نمي&zwnj;شود!<br /><br /><img style="width: 500px; height: 354px;" src="http://movashah.id.ir/o/khrjazdid.jpg" alt="" width="500" height="354" /><br /><br />قرار بر اين نبود<br />قرار بر اين نيست<br />انقلاب قرار است در خدمت مستضعفان باشد<br />اما چگونه؟<br />اين شعار چگونه بايد محقق شود؟<br />وقتي ساختار جامعه عوض شود<br />وقتي<br />قدرت از سرمايه گرفته شود<br />وقتي<br />علم و قدرت و منزلت انسان&zwnj;ها را با &laquo;پول&raquo; ارزشگذاري نكنند<br />روزي كه<br />رشته&zwnj;هاي دانشگاهي بر اساس درآمدشان پرانتخاب نشوند<br />اين&zwnj;همه مردم نروند سراغ پزشكي مثلاً<br /><br />ساختار را بايد دانشمندان طراحي كنند<br />تغيير دهند<br />شعارهاي اسلامي و مردمي انقلاب فقط آن روز محقق خواهد شد<br />با <a href="https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C" target="_blank">كاپيتاليزم </a>نمي&zwnj;شود!<br /><br />كتب مولانا أميرالمؤمنين (ع): <span style="color: #008000;">&laquo;أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، كَأَنَّكَ -لَا أَبَا لِغَيْرِكَ- حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ. فَسُبْحَانَ اللَّهِ! أَمَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ، أَوَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ؟ أَيُّهَا الْمَعْدُودُ كَانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً&raquo;</span> <span style="color: #999999;">(نهج&zwnj;البلاغه، نامه41)</span><br /><span style="color: #ff0000;">به سرعت حمله کردى و با عجله بر بيت المال پريدى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان که براى زنان بيوه و يتيمان آنها نگهدارى مى شد ربودى. همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح و استخوان شکسته اى را بربايد، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل کردى بى آنکه در اين کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى. سبحان الله آيا به معاد ايمان ندارى و از بررسى دقيق حساب روز قيامت نمى ترسى؟! اى کسى که در گذشته نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى، چگونه آب و غذايى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى که مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى؟</span><span style="color: #999999;"> (ترجمه مكارم)</span></p> Sat, 18 Jan 2020 12:20:00 GMT مسأله شرور در عالم http://rastan.ParsiBlog.com/Posts/1068/%d9%85%d8%b3%d8%a3%d9%84%d9%87+%d8%b4%d8%b1%d9%88%d8%b1+%d8%af%d8%b1+%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85/ <p>شر را عدمي معنا كرده&zwnj;اند<a href="https://hawzah.net/fa/Article/View/2888" target="_blank">+</a><br />فلاسفه ما<br />چرا؟<br />واضح است<br />از خير محض شر صادر نمي&zwnj;شود<br />فاقد شيء چگونه مُعطي آن باشد؟<br />خلاف خِرد و حكمت<br /><br />زلزله اگر روي مي&zwnj;دهد<br />سيل<br />ويراني<br />توفان و خرابي<br />عدم است<br />عدم ثباب زمين<br />عدم ثبات آب<br />عدم ثبات هوا<br />همه شرور اين&zwnj;طور است<br />با عدم ِ خير تعريف مي&zwnj;شوند<br /><br />فلاسفه ما<br />نمي&zwnj;توانستند<br />آثار خردمندانه&zwnj;اي لحاظ كنند<br />براي شر<br />آن را محض ِ بدي مي&zwnj;ديدند<br /><br />استاد حسيني (ره) اما<br />طور ديگري تعريف مي&zwnj;كند<br />او<br />شر را<br />بر سبيل حكمت مي&zwnj;بيند<br />شر، خير مي&zwnj;شود<br />و وجودي بودن آن<br />ضرري به خير محض نمي&zwnj;زند<br />به خالق<br /><br /><img style="width: 537px; height: 351px;" src="http://movashah.id.ir/o/shar.png" alt="" width="537" height="351" /><br /><br />از نگاه او<br />در فلسفه اصالت ولايت<br />شر عدمي نيست<br />وجودي&zwnj;ست<br />اما<br />وجودي كه خيري در آن است<br /><br />پروردگار<br />انسان را<br />داراي اختيار خلق كرده است<br />و لازمه اختيار<br />اين&zwnj;كه بتواند خير يا شر اراده كند<br />آن&zwnj;هنگام كه انسان خير را اراده كند<br />فاعل آن خير<br />اراده ربوبي&zwnj;ست<br />امري مشخص و بدون اشكال<br />اما<br />هنگامي كه شر را اراده كرد<br />باز هم <br />فاعل اراده ربوبي&zwnj;ست!<br /><br />اين شر <br />پس از آن&zwnj;كه خلق شد<br />به اراده پروردگار<br />اما به واسطه خواست مخلوق<br />فشاري در عالم براي مؤمنين ايجاد مي&zwnj;كند<br />اين فشار امري وجودي&zwnj;ست<br />اين فشار<br />مؤمنين را به تب و تاب مي&zwnj;اندازد<br />آن&zwnj;ها را در ايمان&zwnj;شان راسخ&zwnj;تر مي&zwnj;كند<br />و فرصت رشد و بالندگي فراهم<br />انسان&zwnj;هاي مومن در فشار شر است كه آزموده مي&zwnj;شوند<br />و <br />خير فراوان&zwnj;تري از عمل آن&zwnj;ها بروز مي&zwnj;كند<br />اين خير<br />آثاري فراوان&zwnj;تر از شر دارد<br /><br />بنابراين<br />برآيند آن شر در اين خير مضمحل شده<br />نتيجه<br />خيري فراتر خواهد بود<br /><br />پس<br />تمام شرور عالم<br />در مقصد<br />هنگامي كه جمع جبري خير و شر را ملاحظه كنيم<br />خير خواهد بود<br />جهت عالم<br />رو به رشد و تكامل<br />و شر<br />ابزاري براي بروز و ظهور خير<br />اگر چه نه به نحو اراده استقلالي خداي تعالي<br />كه به واسطه اراده او بر آزادي اراده مخلوقات بر اراده خير و شر<br /><br />اصل ِ اختيار خير محض است<br />و اگر اجازه شر به اختيار داده نمي&zwnj;شد<br />اصل ِ اختيار نفي مي&zwnj;شد<br />نقض غرض مي&zwnj;شد<br /><br />در اين فلسفه<br />هم شر وجودي&zwnj;ست و هم خير<br />هر دو واقعيت&zwnj;هاي دنياي ما<br />و هر دو<br />در نتيجه<br />در كشاكش هم<br />جهان را به سوي خير بيشتر پيش مي&zwnj;برند<br /><br />نه به معناي اين كه افراد شرور<br />درجه پيدا كنند<br />اجر و قرب<br />توجيهي شود براي اعمال زشت&zwnj;شان<br />كه آن&zwnj;ها به واسطه اراده&zwnj;شان بر شر<br />پيوسته سقوط مي&zwnj;كنند<br />عقاب مي&zwnj;شوند و مؤاخذه<br /><br />اما <br />آثار فعل آن&zwnj;ها<br />هرگز<br />نمي&zwnj;تواند جهان را از حركت به سوي رشد باز دارد<br />بالعكس<br />پيوسته بر خير جهان مي&zwnj;افزايد<br />كه اگر نبود<br />رشد و تكامل متوقف <br />يا بسيار كند<br />مثل وقتي كه بازي &laquo;دو دوزه&raquo; مي&zwnj;شود<br />حتي اگر ببري هم بازنده&zwnj;اي<br />بُرد ِ تو همان باخت ِ توست<br />شرّ اگر چه &laquo;هست&raquo; ولي در نهايت &laquo;بازنده&raquo; است<br />و فلسفه وجود شر &laquo;اختيار&raquo; است!</p> Sat, 18 Jan 2020 12:15:00 GMT اربعين آمد و اشگم ز بصر مي آيد http://nosraty.ParsiBlog.com/Posts/127/%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b9%d9%8a%d9%86+%d8%a2%d9%85%d8%af+%d9%88+%d8%a7%d8%b4%da%af%d9%85+%d8%b2+%d8%a8%d8%b5%d8%b1+%d9%85%d9%8a+%d8%a2%d9%8a%d8%af/ <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">اربعين آمد و اشگم ز بصر مي آيد</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">گوييا زينب محزون ز سفر مي آيد</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">باز در کرب و بلا شيون و شيني برپاست</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">کز اسيران ره شام خبر مي آيد</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">***</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">زبان حال سکينه</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">بي گل رويت پدر از زندگي دل برگرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">دست شستم از دو عالم چون ترا دربر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">ياد داري قتلگه، نشناختم جسم شريفت</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">خم شدم بابا نشانت را ز انگشتر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">هر چه کردم جستجو انگشت و انگشتر نديدم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">پس سراغ حضرتت از عمه ي مضطر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">در مقام قرب بودم مات جسم چاک چاکت</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">تا براي شيعيان، پيغام زان حنجر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">سوختم آتش گرفتم، چون خود از شيعيانم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">ز اولين پيغام تو، دستور تا آخر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">داشتم مي مردم از غم، در کنار کشته ي تو</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">لب بر آن حنجر نهادم، زندگي از سر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">بر تن آزردهي من بوسه ميزد تازيانه</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">من براي توشه ي ره، بوسه زآن پيکر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">بس که سيلي زد عدو، در راه وصلت بر رخ من</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">پيکرم نيلي شده سبقت ز نيلوفر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">از زماني که سرت در کوفه شد، ميهمان خولي</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">تو شدي خاکستر من رنگ خاکستر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">خواهر کوچکترم چون ديد، رأست در خرابه</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">داد جان در پيش رويم من غمي ديگر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">خوش بحال خواهرم! جان کرد قربانِ سرتو</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">من گران جانم که ماندم، قبر تو در بر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">اين من و اين جان ناقابل فداي خاک کويت</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">تا نپنداري که جز تو مونس ديگر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">مجلس نامحرمان ديدي مرا بازوي بسته</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">آستين را پيش رويم، همچنان معجر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">خوب ميخواندي تو قرآن، اي فداي اشک چشمت</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">تا ميان طشت زر بودي تو، ليک من آذر گرفتم</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">اي پدر بعد از تو من ديگر نخواهم زندگي را</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">مرگ رازين زندگاني اي پدر خوشتر گرفتم.</span></span></p> <p style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #000080;">***</span></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #800080;">در زيارت اربعين امام حسين عليه السلام، آمده است:&laquo;وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَك َمن الْجَهَالَةِ و حَيرةِ الضَّلَالَة...&raquo;، (مفاتيح الجنان، زيارت اربعين)، امام صادق عليه السلام، در اين فراز از زيارت خطاب به خداوند متعال عرض مي کند که: امام حسين عليه السلام، خون قلب خود را در راه تو بذل نمود، تا بندگان تو را از جهالت و حيرت و سرگردانى ِ گمراهى نجات دهد.</span></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #800080;">يکي از مباحثي که در قرآن کريم مورد توجه قرار گرفته است، صفات جاهلان مي باشد، يکي از صفات جاهلان اين است که جاهلان آلوده به گناه هستند که در برابر وسوسه&zwnj;هاي شيطاني و شهوات توانائي ندارند. در سوره ي يوسف از زبان آن حضرت آمده است:&laquo;قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَي مِمَّا يدْعُونَني&zwnj; إِلَيهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي کَيدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ&zwnj;الْجاهِلينَ&raquo;،(يوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا بسوى آن مى&zwnj;خوانند! و اگر مکر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، بسوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.</span></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #800080;">آيه بيان&zwnj;گر اينست که کار زشت و گناه در محضر خداوند از کساني سر مي&zwnj;زند که در جهل به سر مي&zwnj;برند؛ کساني که از حقوق و حدود الهي غافلند؛ و يا علم به اوامر و نواهي الهي دارند، اما به علم خود عمل نکرده و خودشان را به جهالت زده&zwnj;اند که اينان نيز از نظر قرآن جزء جاهلانند. (طبرسى، فضل&zwnj;بن&zwnj;حسن&zwnj;؛ تفسير جوامع الجامع&zwnj;، تهران&zwnj;، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم،&zwnj; 1377ش&zwnj;، چاپ اول، ج&zwnj;2، ص188.).</span></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #800080;">بنابراين؛ امام حسين عليه السلام، به شهادت رسيده است به اين منظور که امت اسلامي را از جهالت و گناه نجات بخشد. پس براي نزديکي به امام حسين عليه السلام، بر ما لازم است که تمام توان خويش را به کار گيريم و از گناه دوري نمائيم، و به هدف امام حسين عليه السلام، پايبند باشيم. و اين لازمه ي عشق و محبت به امام حسين عليه السلام است. والسلام، التماس دعا.&nbsp;</span></span></p> Wed, 01 Jan 2020 07:16:00 GMT نواي دلنشين يک تفکر http://forsats.ParsiBlog.com/Posts/401/%d9%86%d9%88%d8%a7%d9%8a+%d8%af%d9%84%d9%86%d8%b4%d9%8a%d9%86+%d9%8a%da%a9+%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1/ <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تقريبا شايد از سال 73 به بعد و با باز شدن پايم به مسجد حضرت ولي عصر (عج) مهديه اسلامشهر با اين جمله ي زيباي حضرت امام (ره) که فرمودند: &laquo;هر گاه نواي دلنشين تفکر بسيجي در جامعه اي طنين انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد ماند.&raquo; آشنا شدم.<br /></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">بدون ترديد و با اتکا و استناد به همه ي فرمايشات، منويات، تفکرات، اقدامات و همه و همه ي اوامر و نواهي مقام معظم رهبري کاملا به وضوح اين نواي دلنشين تفکر بسيجي از ناحيه ي ايشان در جامعه طنين انداز است که به معناي واقعي کلمه چشم طمع همه ي اجانب و دشمنان کوردل و گستاخ ملت و نظام مقدس جمهوري اسلامي کور شده و کورتر هم مي شود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اگر بخواهم در مقياسي ديگر اين فرمايش حضرت روح الله (ره) را بنگرم، ياد دوست و رفيق شهيدم حاج محمود شفيعي نيک آبادي شهيد مدافع حرمي که جانفداي حضرت زينب(س) شد مي افتم که هميشه آماده ي مهاجرت در راه خدا بود. گويي اهميت وافر هجرت را که در قرآن کريم قبل از جهاد بدان اشاره شده (20 توبه) را با تمام وجود درک و لمس کرده بود. هر وقت هم که از سفر باز مي گشت، حضوري يا تلفني همه ي دوستان و هم مسجدي هاي خود را براي ديداري دوباره هنگام نماز جماعت به مسجد فرا مي خواند. پيامک هايي که براي دوستان مي فرستاد تقريبا اينگونه بود: &laquo;.. سلام مهربون. خيلي وقت ندارم. نماز مغرب و عشا مسجدم و مشتاق ديدار. خدا رحمتت کنه..&raquo; اصلا انگار مي دانست آدم هايي مثل من نيازمند اين دعاي زيباييم که خدا رحمتمان کند. کنايه اي که دنيايي حرف در خود جا داده و پشت سادگي و زيبايي اش ژرفايي به عمق تفکري ناب دارد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">گير و دار دنيا و تعلقات آن، مشکلات و دغدغه ها و آرزوهاي ريز و درشت دنيايي که بعضا تبديل به يأس و نااميدي شده اند و همين تفکرات منفي قبل از هر مرگ و نيستي، فنايي گناه آلود با خود به ارمغان مي آوردند که به واقع تنها رحم الهي ( الا ما رحم ربي..) گره گشا خواهد بود و بس. و اين ديدگاه از پس تفکر دلنشين شهيد بزرگواري طلوع مي کرد که با عينک خوش بيني و عنايت و محبت و رأفت به همه و همه جا نگاه مي انداخت. در يکي از کليپ هاي ضبط شده از نقاط محروم که براي اردوي جهادي به آنجا تشريف برده بودند، با دختر خانمي تقريبا سه يا چهار ساله به نام زينب مصاحبه کرده و بعد از مصاحبه جمله اي عجيب بيان مي کند. &laquo; .. اين چشم ها ( چشمان زينب کوچولو) اگر در شهر بود..&raquo; شايد حتي پدر بزرگوار اين دختر خانم هم به اين مطلب فکر نکرده که اين شهيد بزرگوار اينقدر دلسوزانه ، پدرانه و مشفقانه به چشمان معصوم و زيبا اما رنج کشيده و محروم اين دختر نگاه مي کند. آري، مانند همين تفکر و دلسوزي باعث شد حاج محمود به سوريه رفته و در راه خدمت صادقانه و قربت الي الله مردم مظلوم سوريه جان فداي مکتب حضرت زينب (س) شود.<br /></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نواي دلنشين تفکر بسيجي مسأله ايست که اين روزها جامعه ي بشري و حتي جامعه ي ما بيش از پيش به آن نياز دارد. نواي دلنشيني که هميشه در بزنگاه ها و در مقياس هاي گوناگون خود را بروز داده و چشم طمع دشمنان را از اين جامعه دور و کور ساخته است. همه ي اين مطالب را عرض کردم که بگويم امروز براي ايفاي دين خود و اداي امانت اين تفکر بزرگ و دلنشين که روح نواز و دل نواز همه و همه است( چه آنها که متوجهند و چه آنها که نمي فهمند) براي طنين اندازي هر چه باشکوه تر اين تفکر <span style="font-size: large;"><strong>به نيابت از شهيد مدافع حرم حاج محمود شفيعي به ميدان انقلاب خواهيم آمد.</strong></span><br /></span></p> Tue, 24 Dec 2019 07:45:00 GMT بهره مندي از نور ثقلين http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1562/%d8%a8%d9%87%d8%b1%d9%87+%d9%85%d9%86%d8%af%d9%8a+%d8%a7%d8%b2+%d9%86%d9%88%d8%b1+%d8%ab%d9%82%d9%84%d9%8a%d9%86/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، هدايت از جمله ايمان نور الهي است که زينت و آرايه حقيقي انسان و قلب اوست.(حجرات، آيه 7) </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">البته همه انسان ها از يک نور عمومي و تکويني به نام هدايت تکويني برخوردارند.(طه، آيه 50) اين نور عمومي که آسمان و زمين يعني همه هستي و آفريده ها را روشن کرده است، دل هاي حتي کافران و منافقان و مشرکان را به يک معنا روشن ساخته است؛ زيرا همه هستي در دايره ربوبيت نورانيت الهي هستند.(نور، آيه 35)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اما کساني که گرفتار ضلالت هستند، کم کم از اين نور عمومي خود را محروم مي سازند و با دفن و دسيسه امکان بهره برداري از آن را از دست مي دهند.(شمس، آيات 7 تا 10) </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اين دسته افراد از نور خاص الهي که همان نور ايمان است محروم مي شوند، چنان که خدا به صراحت درباره منافقان مي گويد که ايشان از جمله محروماني هستند هر چه تلاش مي کنند تا از اين نور خاص الهي برخوردار شوند نمي توانند.(بقره، آيه 17) از همين روست که از شناخت حق و باطل و گرايش درست محروم مي شوند؛(همان) زيرا دست يابي به نور خاص نيازمند عنايت خاص الهي است که ايشان خودشان به دست خودشان خويش را محروم ساخته اند؛ از همين روست که خدا مي فرمايد از هدايت به نور عام و خاص محروم شده اند.(نور، آيه 35)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اما مومنان با استفاده از نور عام هدايت بهره مند از نور خاص مي شوند که با اينان در همه هستي از جمله قيامت است.(تحريم، آيه 8)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن نور خاص هدايت را مي بايست در جايي خاص جست و جو کرد که همان خانه پيامبر(ص) و اهل بيت اوست. (نور، آيه 36) بر همين اساس تنها ثقلين يعني قرآن و اهل بيت(ع) هستند که از اين نورانيت الهي برخوردار هستند و هر کسي نورانيت خاص مي خواهد مي بايست به ثقلين مراجعه کند.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">دشمنان سعي مي کنند با هر وسيله اي شده اين نور هدايت خاص الهي را خاموش کنند(توبه، آيه 32) اما خدا اراده اش بر اين است که اين نور خاص الهي هم چنان بتابد و دل هاي اهل ايمان را روشن سازد.(همان)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در اين جنگ خدا نيز &laquo;نار&raquo; و آتش دشمنان که يک نفر آن را روشن کرده است، خاموش مي کند، تا دشمنان از جمله منافقان هم چنان در تاريکي ها و ظلمات خود خواسته باقي بمانند و از بصيرت محروم باشند .(بقره، آيات 17 تا 20)</span></p> </p> Tue, 24 Dec 2019 07:41:00 GMT عاقل شدن عالم http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1561/%d8%b9%d8%a7%d9%82%d9%84+%d8%b4%d8%af%d9%86+%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن، علم امري مثبت و سازنده است و انسان مي بايست از جهل و ناداني به دانايي برسد و نسبت به امور بر اساس ظن و گمان حرکت نکند، بلکه با علم زندگي خويش را سامان دهد؛ ولي اين علم به تنهايي کفايت نمي کند؛ زيرا خود علم مقدمه براي امري مهم تر و هدفي عالي تر است. از نظر قرآن، آن هدف عالي که بايد عالم مد نظر قرار دهد، دست يابي به عقلانيت است؛ يعني عالم بايد تلاش کند تا عاقل شود؛ زيرا انسان عالم ممکن است گناه بکند، ولي انسان عاقل گناه نمي کند؛ چنان که امام صادق(ع) در تفسير عقل مي گويد: العقل &laquo;ما عبد به الرّحمن و يكتسب به الجنان؛ آن چيزي است که بدان خداي رحمان عبادت مي شود و بدان بهشت به دست مي آيد و کسب مي شود.&raquo;</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">خدا در قرآن بيان مي کند: وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ؛ و اين مثلها را براى مردم مى&rlm; زنيم، ولى جز دانشوران آنها را درنيابند و تعقل نمي ورزند.(عنکبوت، آيه 43)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">پس از نظر قرآن عالمان هستند که مي توانند از مثل به ممثل برسند و عمق مطلب را درک کنند؛ زيرا مثل براي تقريب ذهن بيان مي شود و مانند اين است که کسي بخواهد امر معقول را حسي و خيالي کند تا اين گونه با يافتن وجه شباهتي بتواند آن امر معقول را درک کند؛ حال از نظر قرآن، درک اين عمق مطلب به عهده عالم است؛ ولي اين عالم بايد هدف خويش را تعقل در آن قرار دهد تا بتواند از آثار اين علم مثل يابي بهره مند شود؛ زيرا عقل است که زمام امور نفس را به دست مي گيرد، نه علم؛ چرا که علم به حوزه نظري و شناختي توجه دارد، در حالي که عقل به حوزه مديريتي و ارادي توجه دارد. عالم مي شناسد ولي عاقل مديريت و مهار مي کند؛ زيرا عقل همان مديريت و مهار نفس است تا هر گونه عمل نکند و قوه جاذبه و&nbsp;دافعه يعني شهوت و غضب تنها در چارچوب مشخصي عمل و رفتار کنند. بنابراين، آن چه مي بايست هدف قرار گيرد، دست يابي به عقلانيتي است که از طريق علم مي تواند تحصيل کرد. پس علم هدف نهايي و غايي نيست، بلکه آن چيزي که هدف غايي است همان دست يابي به عقلانيت است که مهار و مديريت اراده و نفس را در دست دارد. پس برکت علم در بعد نظر و برکت عقل در بعد اراده&nbsp;و عمل است که مي بايست هدف قرار گيرد.</span></p> </p> Tue, 24 Dec 2019 07:41:00 GMT غضب الهي در حق مجاهدان تارک ميدان عمل http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1560/%d8%ba%d8%b6%d8%a8+%d8%a7%d9%84%d9%87%d9%8a+%d8%af%d8%b1+%d8%ad%d9%82+%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%86+%d8%aa%d8%a7%d8%b1%da%a9+%d9%85%d9%8a%d8%af%d8%a7%d9%86+%d8%b9%d9%85%d9%84/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن، هدايت و ضلالت داراي مراتبي است و اين گونه نيست که در يک سطح باشد؛ پس همان طوري که انوار فيزيکي و جسمي يک سطح نيست، و داراي مراتب تشکيکي هم چون نور کرمک شبتاب تا نور خورشيد است، هم چنين نور معنوي که همان نور ايمان است، داراي مراتب تشکيکي است ؛ چنان که مراتب ظلمت معنوي که همان کفر و شرک است، داراي مراتب تشکيکي است. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">خداوند تقابل اصلي ميان را حق و باطل ، قرار داده و در قالب صنعت احتناک نشان مي دهد اين حق همان هدايت و باطل همان ضلالت است؛ زيرا خدا در قرآن مي فرمايد: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ؛ پس چيزي پس از حق جز ضلالت نيست.(يونس، آيه 32) </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">در حقيقت حق و باطل با هم تقابل دارند؛ چنان که هدايت و ضلالت در تقابل هم هستند؛ خدا با آوردن دو کلمه حق و ضلالت نشان مي دهد که در جايگاه مصداقي چيزي جز هدايت نمي تواند حق باشد؛ چنان که چيزي جز ضلالت نمي تواند در جايگاه مصداقي باطل قرار گيرد. بر اين اساس، هدايت همان حق و ضلالت همان باطل است.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">سپس خدا در آيات ديگري از قرآن نشان مي دهد که ضلالت داراي مراتبي است؛ زيرا کساني که متصف به صفت ضلالت مي شوند را گاه متصف به &laquo;مغضوب عليهم&raquo; مي کند که بيانگر اين معنا است که اين گروه از ضالين داراي وضعيتي بدتر از ديگر ضالين هستند؛ زيرا هر مغضوبي ضال است، ولي هر ضالي در دنيا ممکن است &laquo;مغضوب عليه&raquo; نباشد؛ زيرا کساني در دنيا مغضوب عليه قرار مي گيرند که در ضلالت پيشي گرفته اند و در مراتب عالي ضلالت قرار گرفته اند به طوري که لازم است تا در همين دنيا نيز مجازات شوند و بخشي از کيفر ضلالت خويش را براي جلوگيري از ضلالت ديگران و عبرت ايشان و نيز جلوگيري از افساد در زمين، در همين دريافت کنند. از همين روست که خدا يهوديان گرفتار بدترين ضلالت ها جزو مغضوب عليهم دانسته است(بقره، آيات 61 و 90؛ آل عمران، آيه 112، در حالي که ضاليني چون مسيحيان را به سبب ضلالت کم تر جزو مغضوب عليهم قرار نداده است(مائده، آيه 82)؛ البته اين که گفته مي شود از باب غلبه است؛ زيرا برخي از يهوديان و مسيحيان در جايگاه متفاوت قرار مي گيرند؛ يعني برخي از يهوديان مغضوب عليهم نيستند، چنان که برخي از ضالين مسيحي در سطح مغضوب عليهم قرار مي گيرند. </span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر قرآن مسلماناني که در جبهه هاي جنگ پشت به دشمن مي کنند بدون اين که دليلي ميداني معقول هم چون پناهجويي و آمادگي براي حمله اي ديگر و حمله از مکاني مناسب يا همراهي با جمعي ديگر داشته باشند، جزو مغضوب عليهم هستند.(انفال، آيه 16)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">به هر حال، از نظر قرآن، هدايت و ضلالت داراي مراتب متعدد و متنوع تشکيکي است. از همين روست که همين هدايت شدگان مثلا به دو دسته اصلي اصحاب يمين و مقربان تقسيم مي شوند يا ضالين به مغضوب عليهم و غير مغضوب عليهم تقسيم مي شوند. پس وحدت موصوف و تنوع صفت گواه اين معنا است که براي هدايت و ضلالت مراتب تشکيکي است. بدترين ضالين و گرفتار ضلالت کساني هستند که مغضوب عليهم در همين دنيا مي شوند که مي تواند شامل مجاهدان در ميدان نبرد باشد که به جهاد رفتند، ولي شرايط جهاد را مراعات نکرده اند. امروز در ميدان جهاد با استکبار جهاني کساني که با مذاکره و ترک ميدان نبرد با عناوين گوناگون خود را به قاعدين متصف کرده اند، از مصاديق همان گمراهان و ضالين هستند که مغضوب عليهم نيز هستند.(انفال، آيه 16)</span></p> </p> Tue, 24 Dec 2019 07:41:00 GMT روز اربعين 1398 http://shrajai.ParsiBlog.com/Posts/29/%d8%b1%d9%88%d8%b2+%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b9%d9%8a%d9%86+1398/ Sun, 01 Dec 2019 10:59:00 GMT خصوصيات رونده در صراط مستقيم http://samamos.ParsiBlog.com/Posts/1558/%d8%ae%d8%b5%d9%88%d8%b5%d9%8a%d8%a7%d8%aa+%d8%b1%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87+%d8%af%d8%b1+%d8%b5%d8%b1%d8%a7%d8%b7+%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%82%d9%8a%d9%85/ <p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، انسان مي بايست در صراط مستقيم حرکت کند تا به مقصد و مقصود برسد. اما مشکل اين است که صراط مستقيم يک راه همانند راه هاي ديگر نيست تا انسان آن را بپميايد و به مقصد و مقصود برسد؛ زيرا صراط مستقيم؛ چيزي جز مجموعه دين اسلام و شرايع آن نيست که پيامبران الهي پيموده اند و مي دانيم که دين يک امر خارجي نيست تا انسان آن را بپيمايد، بلکه يک امر معنوي و باطني در ذات انسان است.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">اگر خدا از زبان پيامبراني چون ابراهيم (ع) و محمد رسول الله(ص) مي فرمايد: انني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا قيما؛ به راستي که پروردگارم مرا به سوي صراط مستقيم هدايت کرد که همان دين استوار و قيم است.(انعام، آيه 161)</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">بايد بدانيم که پيمودن اين راه معنوي اصولي دارد که بايد رونده در اين راه آن را بشناسد و بدان ملتزم باشد. از آن جايي که دين شامل امور اعتقادي و اخلاقي و احکام عملي است، پس رونده صراط مستقيم دين مي بايست براي رسيدن به مقصد و مقصود به آن ها توجه نمايد تا به عنوان رونده صراط مستقيم شناخته شود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">سالک راه مستقيم در اصول دين سير مي کند تا عقيده اي چون عقيده توحيد در وي جان گيرد و در اوصافي چون عدالت ، عفت، شجاعت، سخاوت و کرامت سير مي کند تا متخلق به آن ها شود و در اعمالي صالح چون انفاق و احسان گام بر مي دارد تا به کردارش، آن ها حقيقت جان وي شود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">بنابراين، دين با جان آدمي سر و کار دارد و اين سير معنوي است نه مادي؛ چنان که سير در درون و باطن است نه سير در برون و ظاهر. اين گونه است که اتحاد سالک و مسلک پيش مي آيد و آدمي با دين اسلام يکتا و متحد مي شود؛ چنان که امامان معصوم(ع) اين گونه شدند و گفتند که &laquo;نحن صراط الله المستقيم&raquo;.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: &quot;Tahoma&quot;,sans-serif;">کسي که اين سير معنوي باطني و دروني را داشته باشد، به نعمتي خاص مي رسد که در آيه 6 سوره حمد بيان شده است؛ زيرا هدف از سير باطني دست يابي به اين نعمت است؛ چرا که تعليق حکم بر وصف مشعر به عليت است؛ پس علت سير در صراط مستقيم دست يابي به اين نعمت خاص باطني است که انسان را جزو صالحين ذاتي و صديقين عملي و شهداي اعمال براي روز قيامت و مانند آن ها مي کند و رفق و رفاقت نيکو را موجب مي شود.(نساء، آيه 69)</span></p> </p> Fri, 29 Nov 2019 10:48:00 GMT قيمت ِ قيمت http://rastan.ParsiBlog.com/Posts/1056/%d9%82%d9%8a%d9%85%d8%aa+%d9%90+%d9%82%d9%8a%d9%85%d8%aa/ <p>&laquo;قيمت&raquo; آمد در تلويزيون<br />در آگهي بازرگاني<br />درشت نوشته بود &laquo;دلپذير&raquo;<br />بچه&zwnj;ها ناهار مي&zwnj;خوردند<br />قيمت هم صحبت مي&zwnj;كرد<br />درباره غذايي با نام كشك ِ بادنجان ِ دلپذير<br /><br />- بچه&zwnj;ها<br />مي&zwnj;دونيد اگر از قيمت بپرسيم<br />اين&zwnj;كه خودش را سبك كرده<br />ارزشش را پايين آورده<br />با دروغ&zwnj;هايي كه مي&zwnj;گويد<br />چه پاسخي مي&zwnj;دهد؟<br /><br />همو كه در دورهمي بود<br />اين&zwnj;جا دروغ مي&zwnj;گفت<br />درباره يك محصول غذايي:<br />&laquo;بهترين غذا&raquo;<br />&laquo;همه عاشق آن هستند&raquo;<br />&laquo;خوشمزه&zwnj;ترين&raquo;<br />و خيلي دروغ&zwnj;هاي ديگر<br /><br /><img style="width: 500px; height: 362px;" src="http://movashah.id.ir/o/tghds.jpg" alt="" width="500" height="362" /><br /><br />همين&zwnj;طور كه غذايشان را مي&zwnj;خوردند<br />برايشان توضيح دادم<br /><br />هر كدام در اين ماجرا وظايفي دارند<br />پاسخ قيمت روشن است:<br />دو روز ديگر بايد يك ميليون تومان اجاره خانه بدهم<br />تو مي&zwnj;دهي؟<br />خب اين&zwnj;ها بيست ميليون نقد مي&zwnj;دادند<br />مجبور بودم بگيرم!<br /><br />مي&zwnj;رويم سراغ دلپذير<br />روابط عمومي و بخش تبليغاتي<br />او هم پاسخي دارد:<br />بابا من كارمند اين شركتم<br />حقوقم به اينه كه خوب تبليغ كنم<br />حالا چهارتا دروغ هم بايد بنويسم<br />مجبورم ديگه<br />مگه آگهي بدون دروغ هم ميشه؟!<br /><br />بله<br />راست مي&zwnj;گويد<br />مي&zwnj;رويم سراغ رئيس كل شركت<br />البته كه او هم پاسخ دارد:<br />داداش! من توليدكننده&zwnj;ام<br />مواد اوليه مي&zwnj;خرم<br />دستگاه و تجهيزات<br />حقوق كارگر را بايد بدهم<br />سود وام بانكي را<br />محصول را هم بايد به قيمتي وارد بازار كنم كه رقابتي باشد<br />خب مگر مي&zwnj;توانم بادنجان قلمي بخرم<br />مجبورم از اين چاق&zwnj;هاي دانه&zwnj;دار تهيه كنم<br />زير قيمت<br />كشك هم حالا كمي بي&zwnj;مزه بود عيبي ندارد<br />در عوض ارزان&zwnj;تر است<br />آيا شما نمي&zwnj;خواهي چهارتا كارگر مشغول به كار شوند؟<br />از كار بي&zwnj;كارشان كنم؟!<br /><br />همه&zwnj;شان پذيرفتني<br />همه&zwnj;شان قبول<br />همه&zwnj;شان دارند به وظيفه خود عمل مي&zwnj;كنند<br />همه&zwnj;شان زحمتكش و پرتلاش<br />اما ما...<br />ما هم بايد به وظيفه خود عمل كنيم:<br />&laquo;بچه&zwnj;ها، وظيفه ما هم اين است كه فريب اين آگهي&zwnj;ها را نخوريم!&raquo;<br /><br />قَالَ مولانا و مقتدانا (ع): <span style="color: #008000;">&laquo;كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.&raquo;</span> <span style="color: #999999;">(نهج&zwnj;البلاغه، ح1)</span><br /><span style="color: #ff0000;">در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند!</span> <span style="color: #999999;">(ترجمه مكارم)</span></p> Fri, 29 Nov 2019 10:48:00 GMT اربعين: آخرين محک http://mahdimeshkaat.ParsiBlog.com/Posts/319/%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b9%d9%8a%d9%86%3a+%d8%a2%d8%ae%d8%b1%d9%8a%d9%86+%d9%85%d8%ad%da%a9/ <div class="_1dwg _1w_m _q7o"> <div> <div id="js_7t4" class="_5pbx userContent _3ds9 _3576"> <div id="id_5d9fe6f8b15d25e71929967" class="text_exposed_root text_exposed"> <p><br />(سخن کوتاهي با جاماندگان)</p> <p>معلم مهرباني را در نظربگيريد که دريک امتحان شفاهي، ابتدا سوالات سخت مي پرسد. وقتي ميبيند اکثردانش آموزان توان پاسخ ندارند، کم کم شيب سولات را ملايم ميکند. اما بازهم عده ي زيادي گيج مي زنند، و لذا باز هم معلم مهربان سوالات را ساده و ساده تر ميکند؛ تا آنجا که دست آخر خودش به کمک دانش آموزان عقب مانده ميايد و آنقدر سوالات را ساده وشيرين وگويا مطرح ميکند که ديگر فقط اسمش سوال است وگرنه درواقع وعملا نوعي آموزش جديد است؛ تا بدينوسيله، هم<span class="text_exposed_show">&nbsp;دانش آموزها چيزي ياد بگيرند و هم خير سرشان درامتحان قبول شوند. دراين جاست که اگر کسي باز هم گيج بازي در بياورد وقبول نشود واقعا يک عقب مانده(بخوانيد: جامانده)ي به تمام معناست و قاعدتا رفوزه خواهد شد.<br />ميخواهم بگويم: خداوند مهربان هم وقتي ديد اکثريت مسلمانان در بزرگ ترين امتحان تاريخ، يعني&laquo;عاشوراي61هجري&raquo; مردود شدند؛ فورا امتحان را تمام نکرد[1] ؛ بلکه خداوند مهربان، اين امتحان را تا پايان تاريخ ادامه داد(کل يوم عاشورا)؛ منتهي، شيب اين امتحان را دائم کم و کم تر کرد تا بالاخره رسيد به اربعين امروز! دراين جا ديگر نه شمشير وشهادت و نه اسارت و نه هيچ زحمت وخطر قابل ملاحظه اي وجود ندارد. حتي زحمت هايي که در سفرهاي تا 20ـ 30سال قبل هم بود برداشته شد..بله اين امتحان نهايي آنقدر ساده وشيرين شده است که ديگر قدم به قدم از شما باشربت وشيريني و تغذيه هاي رنگارنگ پذيرايي هم مي کنند! اگر خسته شديد وضعف کرديد فورا مشت و مالتان هم ميدهند!....ديگر از اين ساده تر نميشود. (خب البته يک مقدار زحمت وخطر احتمالي هم&nbsp; وجود دارد . ولي اگر&nbsp; اين هم نباشد که ديگر&nbsp; "امتحان" نيست)<br /></span></p> <p><span class="text_exposed_show"><strong><span style="color: #ff0000;">اما هشدار!</span></strong></span></p> <p><span class="text_exposed_show"><strong>وقتي امتحان به اوج سادگي وشيريني رسيد؛ معنايش اين است که&laquo;اين آخرين فرصت است!&raquo;</strong></span></p> <div class="text_exposed_show"> <p>&nbsp; &nbsp; &nbsp; &nbsp; &nbsp; &nbsp; &nbsp; اي که گفتي:" ليتني کنت معک" / اين تو و اين اربعين و اين محک</p> <p>ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ<br />1. چون امام حسين، بزرگترين باب رحمت الهي ست(باب الحسين اوسع)، واگر کسي از اين در نتواند وارد شود معلوم نيست ديگر شانسي براي عاقبت بخيري داشته باشد.</p> <p>اما اينکه گفتيم: "عاشورا بزرگترين امتحان تاريخ است"؛ چون امام حسين عليه السلام وارث تمام انبياست؛ هر پيامبري هم آزموني براي مردم زمان خود بوده است؛ پس حالا قاعدتا مکتب امام حسين، شامل برآيند نهايي آنها، و (به تعبير دقيق تر:) <span style="text-decoration: underline;">آغاز </span>بزرگترين آزمون تاريخ خواهد بود.</p> </div> </div> </div> </div> </div> <div><form id="u_ps_fetchstream_22_5_2" class="commentable_item" action="https://www.facebook.com/ajax/ufi/modify.php" method="post"> <div class="_4299"> <div class="_78bu"> <div class="_68wo"> <div class="_3vum"> <div class="_66lg">&nbsp;&nbsp;</div> </div> </div> </div> </div> </form></div> Sun, 24 Nov 2019 09:23:00 GMT اربعين نوشت http://emozionante.ParsiBlog.com/Posts/384/%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b9%d9%8a%d9%86+%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa/ <p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">به&zwnj;نام خدا</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">سلام؛</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اربعين، پرچمدار قيام کربلاست. اقتدا به امام معصوم است در &laquo;هيهات من الذّلّه&raquo;. قيام کربلا که خانوادگي باشد، لبيکش هم بايد خانوادگي باشد. همه خانواده بايد به &laquo;هل من ناصر&raquo; امام زمانشان پاسخ بدهند: مرد، زن، کودک، پير، جوان. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">آدم بايد اهل و عيالش را جمع کند همه با هم دسته&zwnj;جمعي بروند. البته که سخت است. گرمايش يک&zwnj;جور سخت است، سرمايش يک&zwnj;جور. مردها اگر جوان باشند و تنها بروند، خيلي راحت&zwnj;ترند. زن و بچه را کشيدن و شاهد سختي&zwnj;هايشان بودن، مرد مي&zwnj;خواهد. همه سبک و سياق و عادت&zwnj;ها را رها کردن و افتادن در سفري که هيچ حساب و کتابي ندارد و نه خبري از رفاه است و نه آسايش و نه تفريح و خوش&zwnj;گذراني، که ميزند زير بساط همه قواعد و حساب و کتاب&zwnj;هاي آدميزاد، مرد مي&zwnj;خواهد.</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;"><br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">خيلي سخت است ولي اصلاً بناي اين سفرها سختي است. آدم در سختي&zwnj;ها سيقل مي&zwnj;خورد، پيچ و تابش گرفته مي&zwnj;شود، برق مي&zwnj;افتد، آيينه مي&zwnj;شود. خيلي سخت است ولي نماي محوي از مصائب اهل بيت (ع) هم نمي&zwnj;شود. وقتي در کاروان، اينهمه مرد باشد و به آدم سخت بگذرد، ببين ميان کاروان نامردان اسير بودن چه حالي دارد</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اربعين، مجمع جهاني مردهاي زمان است. اگر چندتا پاره&zwnj;سنگ هم -مثل من- کف دريا ته&zwnj;نشين شود، چيزي از زيبايي دريا کم نمي&zwnj;کند. من اينجا آدم&zwnj;هايي را ديدم که باورم نمي&zwnj;شد در اين زمانه هنوز موجود باشند. مردهايي را ديدم که خيال مي&zwnj;کردم نسلشان منقرض شده. ما هم ميان زلالي اين دريا، بُر خورديم ولي چيزي از زيبايي آن کم نشد.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">از حرم اميرالمومنين (ع) که قصد پياده&zwnj;روي کني، تا جاده اصلي تعدادي عمود است که شماره&zwnj;گذاري شده. ولي از ابتداي جاده، دوباره عمودها از يک شروع مي&zwnj;شوند و به 1400 ختم.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">موکب&zwnj;ها در انتظار زوار صف کشيده&zwnj;اند. فرش&zwnj;ها پهن شده و راه، آب و جارو مي&zwnj;شود.</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;"><br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">پرچم&zwnj;ها، سرخ و سياه و سبز، بالاي سر زوّار، دست تکان مي&zwnj;دهند و تحيّت و خيرِمقدم مي&zwnj;گويند. يکي دست پدر و مادرش را گرفته، يکي همسر و فرزندش را، يکي مالش را بذل حسين (ع) مي&zwnj;کند و يکي هم يک&zwnj;تنه جانش را. اربعين تجلّي &laquo;بابي انت و امّي و نفسي و اهلي و مالي&raquo; است.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ما را تا عمود 600 با اتوبوس بردند. حدود 12 ظهر پياده شديم. براي علي&zwnj;اکبر کالسکه برده بودم. يک بيست قدمي که رفتيم، از شدّت گرما پناه برديم به اوّلين موکب. مردم کيپ تا کيپ نشسته بودند و جا نبود. ناچار رفتيم موکب بعدي. يک ساختمان نيم&zwnj;ساخته بود که کل&zwnj;اش يک سالن مستطيلي بزرگ مي&zwnj;شد با سقفي بلند. جاي پنجره&zwnj;هايش خالي! خب راستش من خيلي راجع به اين چيزها شنيده بودم و خيلي هم مشتاق بودم، ولي يهو وا رفتم. وسط بيابان، توي گرماي 40 درجه عراق که آتش از آسمان مي&zwnj;باريد، با بچه&zwnj;هايي که رنگ سختي به خودشان نديده بودند، گرسنه و تشنه که نه پاي رفتن داشتيم و نه جاي ماندن، رسيديم به موکبي که به&zwnj;غايت کثيف بود و جک&zwnj;وجانور ازش بالا مي&zwnj;رفت. همين&zwnj;جور بهت&zwnj;زده به پتوهاي چرکي که روي هم تلنبار بود و تعدادي از آن را هم مردم زيرشان پهن کرده بودند، نگاه مي&zwnj;کردم که يکي با لهجه جنوبي گفت: يک پتو بينداز بنشين! ناخواسته رفتم پتو بردارم، حس کردم انگشتانم چرب شد. يک عنکبوت بزرگ روي تل پتوها جولان مي&zwnj;داد</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">. </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">گفتم خدايا فاطمه نبيند! در تنها کوله&zwnj;پشتي همراهمان، دوتا زير انداز بود، يکي را دادم به مردها و يکي ديگر را پهن کردم ته موکب، کمي دورتر از بقيه. نشستم و به مردم خيره ماندم. دلم ريخت. من اينجا چه کار مي&zwnj;کنم؟!</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">غالباً عرب بودند، جز آن تعداد جنوبي که سمت چپم بيخ ديوار تکيه داده بودند و با لبخند نگاهمان مي&zwnj;کردند. فاطمه زد زير گريه. گرم&zwnj;اش بود و از حشرات مي&zwnj;ترسيد. فقط مي&zwnj;گفت از اينجا برويم! گفتم وقتي در يک موقعيتي مي&zwnj;افتي که هيچ راه ديگري نيست، گذشته و آينده را فراموش کن و خودت را با همان شرايط وفق بده. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">روبرويمان هفت-هشتا دختر عراقي، هم سن و سال فاطمه روي همان پتوها غلط ميزدند و بازي مي&zwnj;کردند. جنوبي&zwnj;ها بلند بلند حرف مي&zwnj;زدند و غش غش مي&zwnj;خنديدند. نگاهمان که به هم گره خورد، گفتم مثل اينکه شما به اين هوا عادت داريد. سر حرف باز شد و خيلي زود قاطي&zwnj;شان شدم. زورکي با عراقي&zwnj;هاي مجاور حرف مي&zwnj;زديم و از اوضاع و احوال مي&zwnj;پرسيديم. آنها هم با هزار تکرار و اشاره، منظورشان را مي&zwnj;رساندند. يکي از جنوبي&zwnj;ها اصرار داشت از اوضاع شلوغي&zwnj;هاي بغداد بپرسد. اهل بوشهر بودند. وقتي زورکي دو کلمه به عراقي&zwnj;ها فهماند زد زير خنده که حالا اگر جواب بدهند من چه&zwnj;جوري بفهمم! آنها هم هاج و واج مانده بودند که اينها چرا اينقدر مي&zwnj;خندند. خلاصه همين خوش&zwnj;خلقي بوشهري&zwnj;ها، يکي دو ساعتي وقت را گذراند. فاطمه هنوز ناراحت بود و پشت به همه، رو به ديوار نشسته بود و خودش را باد مي&zwnj;زد. خيلي گرسنه بوديم و چون از مهمان&zwnj;نوازي عراقي&zwnj;ها خيلي شنيده بودم، چيزي براي خوردن نياورده بودم، جز چندتا کيک. رفتم دست&zwnj;هايم را بشويم که همان را بخوريم. دستشويي بيرون ساختمان بود. آب نداشت. يک تانکر کوچک داشت که از آن آب برمي&zwnj;داشتند. همه توانم را بسيج کرده بودم، آرام بمانم. زير شير تانکر دستم را شستم. تعدادي کيک بين بچه&zwnj;ها تقسيم کردم و دو تا هم خودم و فاطمه خورديم. فاطمه آرام&zwnj;تر شده بود. سه ساعتي بود آنجا نشسته بوديم و بچه&zwnj;ها خيلي تلاش مي&zwnj;کردند با هم ارتباط برقرار کنيم. رفيق شده بوديم. يک&zwnj;دفعه فاطمه يادم انداخت از تهران يک بسته اتود آوردم براي بچه&zwnj;هاي عراقي. گفتم تو بده. تلخي کرد. خودم دادم. چندتا رنگ مختلف بود. همين&zwnj;جور رَندوم يکي يک&zwnj;دانه دادم. خيييلي ذوق کردند. به فاطمه گفتم اگر به بچه&zwnj;هاي ايراني داده بودم، يکي مي&zwnj;گفت اين را نمي&zwnj;خواهم صورتي&zwnj; بده، آن&zwnj;يکي مي&zwnj;گفت بنفش بده. ولي اينها اصلاً به مال هم نگاه نکردند. هرکس از مال خودش ذوق کرد. چقدر اين بچه&zwnj;ها خوشبختند</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ساعت سه، هم آنها و هم بوشهري&zwnj;ها، راه افتادند بروند. من هنوز دو دل بودم و از طرفي هم نگران گرسنگي بچه&zwnj;ها. فکر مي&zwnj;کردم مي&zwnj;توانم برنامه&zwnj;اي بريزم که به بچه&zwnj;ها خيلي هم سخت نگذرد. گفتم نصف راه را با ماشين مي&zwnj;رويم و بقيه را پياده که فاطمه اذيت نشود. نمي&zwnj;دانستم اينجا، طرح و برنامه دست خود آدم نيست. امواج دريا، خودش جهت را مشخص مي&zwnj;کند. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">علي&zwnj;اکبر با حامد بود و از او خبر نداشتم. آنها که رفتند، ما هم کمي بعد راه افتاديم. بچه&zwnj;ها خيلي گرسنه بودند. ياد گرسنگي بچه&zwnj;هاي امام (ع) افتادم. بغضم گرفت. تو دلم گفتم: &laquo;من حالا حالاها مي&zwnj;توانم چيزي نخورم، ولي تحمّل گرسنگي اينها را ندارم. ما مهمان شماييم. فقط کمي نان برسانيد براي اين بچه&zwnj;ها&raquo;. در راه، آب و شربت و چاي زياد بود، ولي ساعت 4 بعد از ظهر، نه وقت ناهار بود و نه شام. عاجزانه گفتم: &laquo;حامد جان به يکي از اين موکب&zwnj;ها بگو يک&zwnj;کم نان به ما بدهند. براي شام حتماً نان دارند&raquo;</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">کنار يکي از موکب&zwnj;ها، پيرمردي نشسته بود که معلوم بود بزرگشان است. دعوتمان کرد زير سايه&zwnj;باني نشستيم. حامد را برد چند نون داغ تنوري داد دستش. فاطمه از کيفش چندتا شکلات درآورد که از شدّت گرما مايع شده بودند. آنها رو مي&zwnj;ماليدم روي نان و برايشان لقمه مي&zwnj;کردم! چقدررررر مزه کرد</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;"> کمي بعد، يک سيني لقمه آوردند؛ بادمجان سرخ&zwnj;شده بود و سيب&zwnj;زميني پخته. واقعاً خوشمزه&zwnj;ترين غذايي بود که در اين سفر خوردم</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">گرماي هوا کم شده بود و بچه&zwnj;ها آرام و سير بودند. همين&zwnj;جور که راه مي&zwnj;رفتيم مردم را نگاه مي&zwnj;کردم. انگار افتاده بودم تو يک عالم ديگر. کوچک و بزرگ، بچه، جوان، پيرمرد، با يک عشقي از زوّار پذيرايي مي&zwnj;کردند. مدام آب خنک مي&zwnj;دادند دست مردم. از اين ظرف&zwnj;هاي کوچک يک&zwnj;بارمصرف. کُلمن و پارچ هم بود ولي ما به&zwnj;هواي بچه&zwnj;ها از آب بسته&zwnj;بندي مصرف مي&zwnj;کرديم. خيلي از ماها هم رعايت نمي&zwnj;کرديم، ظرف&zwnj;هاي خالي و انواع پلاستيک و زباله را مي&zwnj;انداختيم تو راه. مدام اينها تميز مي&zwnj;کردند. هيچ&zwnj;کس هم خم به ابرويش نمي&zwnj;آورد. با عشق، بذل محبت مي&zwnj;کردند. دلم مي&zwnj;سوخت. عراق هنوز جنگ&zwnj;زده است. مشکلات خودش را دارد. اين اتودها را که مي&zwnj;دادم به بچه&zwnj;ها، معلوم بود اينقدرها هم متموّل نيستند و اينکه با جان و دل مي&zwnj;دهند دست زوّار، همه دار و ندارشان است. خيلي از خودم خجالت مي&zwnj;کشيدم. از اينکه طاقت سختي را ندارم، از اينکه هرگز نمي&zwnj;توانم مثل اينها باشم، از اينکه اينهمه دلبستگي دارم. احساس مي&zwnj;کردم وجودم، روي زمين زير پايم سنگيني مي&zwnj;کند. من اينجا چه&zwnj;کار مي&zwnj;کنم؟ بين اينهمه آدم&zwnj;حسابي. شما چقدر کريميد که مثل مني را در اين جمع راه داده&zwnj;ايد. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">نماز مغرب را در يک موکب تميز خوانديم. به ما خوش&zwnj;آمد گفتند، برق نگاهشان پر از مهرباني بود. تمام اجزاي صورتشان لبخند مي&zwnj;زدند. انگار خانواده و فاميليم. اصلاً سفر اربعين، با همه سفرهاي روزگار فرق دارد. حتي با زيارت&zwnj;هاي گاه و بي&zwnj;گاه؛ هميشه هرکس سرش به کار خودش است و کار به کار بقيه ندارد. ولي در سفر اربعين، اينهمه جمعيّت، هرکس از يک گوشه دنيا، با فرهنگ&zwnj;ها و زبان&zwnj;هاي مختلف، همه هواي هم را دارند، همه دلشان به هم نزديک است، انگار بين فاميلي، بين خانواده&zwnj;ات. من خيلي سفر کرده&zwnj;ام. خيلي جاها، خيلي آدم&zwnj;ها را ديده&zwnj;ام. با طيف مختلفي از آدم&zwnj;ها، از خيلي جاهاي دنيا، نشست و برخاست کرده&zwnj;ام ولي هرگز چنين چيزي به زندگي&zwnj;ام نديده&zwnj;ام. يک محبت و گرايش عجيبي در سفر اربعين بين آدم&zwnj;ها هست که هيچ&zwnj;جاي دنيا نيست. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ساعت 8 رسيديم به موکب امام رضا (ع). تازه همان &zwnj;شب افتتاح شده بود. چون ما دو هفته جلوتر از اربعين رفتيم که به ازدحام جمعيت نخوريم، هنوز همه موکب&zwnj;ها راه نيفتاده بودند. هرچند آن&zwnj;موقع هم عجيب شلوغ بود. موکب امام رضا (ع) چندتا سالن بزرگ با سقف بلند داشت که در هرکدام، سيصد-چهارصد تشک يک&zwnj;نفره پهن بود، رديف به رديف، کنار هم، با بالشت و پتو. يک حمّام بزرگ داشت، تميز، مثل خانه خود آدم. تشت تميز و پودر هم مي&zwnj;دادند تا هرکس خواست لباس&zwnj;هايش را بشويد. دستشويي بزرگ و تميزي هم داشت که مدام مي&zwnj;شستندش. خيلي زود سالن&zwnj;ها پر شد و چند نفر را هم زورکي جا داديم. با اينکه خيلي خسته بودم، نمي&zwnj;توانستم بخوابم. خواب و بيدار بودم که اذان صبح را گفتند. خيلي منتظرش بودم. مي&zwnj;خواستم زودتر راه بيفتيم. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">چه خبر بود! به هواي گرما، مردم در تاريکي راه مي&zwnj;رفتند و آفتاب که بالا مي&zwnj;آمد، کمتر بيرون بودند. در راه پُر بود از بساط صبحانه؛ نان، پنير، چاي، شير گرم، تخم&zwnj;مرغ آب&zwnj;پز، نيمرو و</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;"> ...<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اينجا همه عين هم&zwnj;اند؛ همه خاکي، خسته. همه يک مدل مي&zwnj;خورند، همه سرتا پا مشکي پوشيدند، همه مهمان&zwnj;اند. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">تا ظهر راه رفتيم. آفتاب که تند شد و نفس&zwnj;ها بند آمد، رفتيم لب جاده تا ماشين بگيريم. يک نيمچه کاميون آمد که هفت-هشت تا آذري سوارش بودند. ما را هم زورکي جا دادند. خيلي با محبت بودند. علي&zwnj;اکبر را گرفتند بغلشان و من و فاطمه هم يک کنجي کز کرديم</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">حدود 200 عمود را اينطوري رفتيم. باز پياده شديم و مقداري راه رفتيم و باز از شدت گرما، رفتيم کنار جاده. بعد از يک زمان طولاني، يک ون گرفتيم تا کربلا.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">بچه&zwnj;ها، خصوصاً فاطمه، خيلي خسته شده بودند. بعدازظهر، ماندند هتل و من و حامد رفتيم حرم. چقدر شلوغ بود. مثل سال تحويل امام رضا (ع). نمي&zwnj;شد تکان بخوري. نه مي&zwnj;شد بماني، نه دلش را داشتي برگردي.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">دو سه روزي کربلا بوديم. حرم حضرت ابوالفضل (ع)، ضريح بالا بسته بود و فقط مردها مي&zwnj;توانستند زيارت کنند و خانم&zwnj;ها، محوطه بالا و ضريح پايين زيارت مي&zwnj;کردند. حرم امام حسين (ع)، ضريح بالا باز بود و مي&zwnj;شد از پله هاي روبرو، بايستي يک دل سير تماشايش کني، ولي جلو رفتن، صف عظيمي داشت که لااقل دو سه ساعتي زمان مي&zwnj;برد و با فاطمه نمي&zwnj;شد. ضريح پايين، دسترسي راحت&zwnj;تر بود. اگر زيارت، دست رساندن به طلا و نقره و فولاد است و سجده بر مرمر، نه! در اين ايام زيارت نمي&zwnj;شود کرد! ولي انگار </span><span style="font-size: 16.0pt;">&ndash;</span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">حتي توي کوچه&zwnj;ها که راه مي&zwnj;روي- در آغوش امامي. هرکس که باشي: با کريمان کارها دشوار نيست</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اطراف حرم، کف خيابان، مردم يا نشسته بودند يا خوابيده بودند يا دسته&zwnj;دسته عبور مي&zwnj;کردند. خانواده&zwnj;خانواده. زن و بچه. پير و جوان. از کنار يک خانواده که گذشتم ديدم زن جوان از خستگي بيهوش خوابيده و دست نوزادش را با پارچه&zwnj;اي به دست خودش گره زده. قلبم درد گرفت. نمي&zwnj;دانم، نمي&zwnj;توانم همه چيز را در چهارچوب تنگ واژه&zwnj;ها جا بدهم. نمي&zwnj;توانم بگويم چقدر عذاب مي&zwnj;کشيدم، چقدر شرمنده بودم که آنها زائر بودند و من هم زائر. آنها با پاهاي تاول&zwnj;زده، پانسمان&zwnj;هاي کثيف نيم&zwnj;بند، لباس&zwnj;هاي خاکي و تن رنجور، گوشه خيابان از خستگي بيهوش مي&zwnj;شدند و من... فقط چيزي که برايم خيلي ارزش دارد، اين است که خودم را خوب شناختم</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">کربلا، همه&zwnj;جا پر بود از موکب و مردمي که با جان و دل خدمت مي&zwnj;کردند. اين سيل جمعيت را جوري پذيرايي مي&zwnj;کردند که همه سير بودند. باز سيني-سيني غذاي نذري مي&zwnj;آوردند، التماس مي&zwnj;کردند به زوّار. نمي&zwnj;دانم، من واقعاً هيج درکي نمي&zwnj;توانم داشته باشم که اينها چه&zwnj;جور آدم&zwnj;هايي هستند، ولي فهميدم که کلاه من يکي، خيلي پس اين معرکه&zwnj;ها است. با وجود اينها، امام زمانم، امثال من را مي&zwnj;خواهد چه&zwnj;کار؟!</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">يکشنبه 5 بعدازظهر پرواز برگشتمان بود. 9 صبح، مدير کاروان گفت تمام راه&zwnj;ها بسته&zwnj; است و ماشين راه نمي&zwnj;دهند و تا ترمينال مجبوريم دو-سه ساعت پياده&zwnj;روي کنيم. همه وا رفتند. حدود صد نفر بوديم، تعدادي پير زن و پيرمرد که نمي&zwnj;توانستند راه بيايند و اصلاً در پياده&zwnj;روي نبودند، تعدادي هم بچه&zwnj; کوچک از نوزاد تا 5-6 ساله. ولي تعارف&zwnj;بردار نبود. اگر نمي&zwnj;رفتيم، پرواز را از دست مي&zwnj;داديم و در اين ايام، حالاحالاها بليط گيرمان نمي&zwnj;آمد. در راه هي فاطمه را دلداري مي&zwnj;دادم: &laquo;الان مي&zwnj;رسيم... کي گفته سه ساعته؟ شوخي مي&zwnj;کنند... نزديکيم... رسيديم...&raquo;</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">بماند که اتفاقاً آن روز، روزي بود که يک سونامي به تمام معنا از زوّار به سمت کربلا جاري بود و ما چه&zwnj;جوري خلاف جهت اينها، سه ساعت راه رفتيم و چند نفر گم شدند و چه بر سر مديران کاروان آمد. هرجور بود به اتوبوس رسيديم و چهار ساعت تا فرودگاه نجف، در اتوبوس بوديم. ناهار هم همان&zwnj;جا خورديم. در راه، هرجا اتوبوس توقف مي&zwnj;کرد، اين بچه&zwnj;هاي عراقي که از شدّت گرما خيس آب بودند، با شربت و بيسکوييت، مي&zwnj;پريدند بالا و پذيرايي مي&zwnj;کردند. با چه عشقي! التماس مي&zwnj;کردند اتوبوس نگه دارد تا از ما پذيرايي کنند.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">جاده اصلي بسته بود و اتوبوس از فرعي&zwnj;هاي خاکي مي&zwnj;رفت. خاک جوري تو هوا بود که مِه تو جاده چالوس. کاميون&zwnj;هاي بزرگ نارنجي، از اينها که خاک و سنگ جابجا مي&zwnj;کنند، پر بود از آدم&zwnj;هايي که کيپ هم ايستاده بودند و خاک روي سر و صورتشان مي&zwnj;پاشيد. نمي&zwnj;توانستم نگاهشان کنم. قلبم تير مي&zwnj;کشيد.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ساعت 5ونيم رسيديم فرودگاه درحالي&zwnj;که براي اولين&zwnj;بار در زندگي&zwnj;ام آرزو مي&zwnj;کردم پرواز تأخير داشته باشد و الحمدلله داشت</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ديگر نمي&zwnj;دانم چه ساعتي پرواز کرديم و کي رسيديم. اينقدر آن روز خسته شده بوديم، ديگر نايي نداشتيم. وقتي رسيديم فرودگاه امام، کأنّه اصحاب کهف وارد شهر شده&zwnj;اند! با آن سر و وضعي که ما داشتيم، حق داشتند چپ&zwnj;چپ نگاهمان کنند.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">باز هم افق ما به وقت تهران تنظيم شد</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.</span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;"> يک هفته گذشته ولي انگار خييييلي وقته اينجا نبودم</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">!<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">سفر خيلي خوبي بود. اين سفر، هيچ&zwnj;چيز نداشته باشد، حداقلش اين است که آدم تکليفش با خودش معلوم مي&zwnj;شود. اينکه چه&zwnj;کاره است و کجاي عالم ايستاده. من که مي&zwnj;دانستم دستم به جايي بند نيست ولي حقيقتاً تا اين حدّش را نمي&zwnj;دانستم. به اين شدّت نمي&zwnj;دانستم. </span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">اين سفر، سفر خودشناسي است. آدم، حرفش که مي&zwnj;شود خيلي خودش را دست بالا مي&zwnj;گيرد ولي پايش که بيفتد، وقتي خودش، عزيزانش، فرزندانش در سختي و فشار بيفتند، تازه معلوم مي&zwnj;شود چند مرده حلّاج است. خودش با خودش روبرو مي&zwnj;شود، با خود واقعي&zwnj;اش. معلوم مي&zwnj;شود چقدر و تا کجا پاي کار است.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">ولي خوبي اين سفر اين است که وقتي فهميدي چه&zwnj;کاره&zwnj;اي، فرصت داري برگردي و خودت را خوووب بسازي. اين فرصت، هميشه نيست: &laquo;يوم لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت في ايمانها خيرا&raquo;</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">........<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">پ.ن:</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;"><br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">1. چيزهايي هست که به هيچ وجه در قالب کلمات جا نمي&zwnj;شود. دوست داشتم تا جايي که ممکن است به بچه&zwnj;ها فشار نياورم تا مبادا از اسم کربلا و امام حسين (ع) خداي نکرده بيزار شوند. ولي سختي اين سفر اجتناب ناپذير است و آدم هرکار کند، در هر صورت مقداري سختي مي&zwnj;کشد. هرکس به اندازه ظرف وجودي&zwnj;اش: &laquo;هرکه در اين دور مقرّب&zwnj;تر است، جام بلا بيشترش مي&zwnj;دهند&raquo;. فکر مي&zwnj;کردم اين سختي&zwnj;ها باعث شود ديگر اينها حاضر نشوند به همچين سفري بروند ولي به لطف کريمانه اهل بيت (ع)، هرگز شکايت نکردند و از وقتي برگشتيم مدام اظهار دلتنگي مي&zwnj;کنند. اين سفر، غير از همه اتفاق&zwnj;هاي ديگر دنياست، هيچ حساب و کتاب ندارد، هيچ نگاه نمي&zwnj;کنند که هستي، چنان کريمانه مي&zwnj;بخشند و سيقل مي&zwnj;دهند که ... آدم&zwnj;هايي که از سفر اربعين برگشته&zwnj;اند، يک رنگ و بوي جديدي پيدا مي&zwnj;کنند. در واژه نمي&zwnj;گنجد.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">2. عراق، واقعاً همه چيزش را در طبق اخلاص گذاشته، ولي ظرفيت اين جمعيت را ندارد. خوب است سفر اربعين سه روزه باشد. بلافاصله از نجف با يک سلام خدمت اميرالمومنين (ع) شروع شود و نهايتاً يک شب اقامت در کربلا و بازگشت</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">3. ما مهمان اين مردم شريف هستيم. رسمش نيست نان و نمکشان را بخوريم و نمکدان بشکنيم. &laquo;النظافت من الايمان&raquo;. اگر هرکس رعايت کند، زحمت مضاعف و بار اضافه به اين مردم و به کشور عراق، تحميل نمي&zwnj;شود.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">4.</span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">چه مي&zwnj;شود آدم يک تعداد دستکش کيسه&zwnj;اي و نايلون زباله با خودش ببرد و به قصد قربت، مقدار کمي از زباله&zwnj;هاي جامانده را از مسير زوّار جمع کند. بالأخره اربعين فقط راه رفتن که نيست. بحث فرهنگي&zwnj;اش و فرهنگ&zwnj;سازي مطابق آموزه&zwnj;هاي شيعه، خيلي مهم و اثرگذار است</span><span style="font-size: 16.0pt;B Nazanin&quot;;">.<br /> </span><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">5. </span>&nbsp;<span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">بچه&zwnj;هاي عراقي، خصوصاً در مسير پياده&zwnj;روي، خيلي با عشق و زحمت از زوّار پذيرايي مي&zwnj;کنند، خيلي محبت مي&zwnj;کنند و اگر يک هديه کوچک به عنوان قدرداني و تشکر به آنها بدهيم خيلي خوشحال مي&zwnj;شوند.</span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: 16.0pt; font-family: &quot;B Nazanin&quot;;">6. براي آپلود عکس، وقت نيست. باشد براي يک وقت ديگر.<br /></span></p> <p style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">&nbsp;</p> </p> Mon, 11 Nov 2019 08:09:00 GMT بغض گلوي تاريخ http://balaee.ParsiBlog.com/Posts/1445/%d8%a8%d8%ba%d8%b6+%da%af%d9%84%d9%88%d9%8a+%d8%aa%d8%a7%d8%b1%d9%8a%d8%ae/ <p> <p>&nbsp;صدايت را سينه سرخان و چکاوکان تاريخ بر دل نگاشته&zwnj;اند تا سر از قهرماني عشق درآورند.</p> <p>گل&zwnj;هاي بنفشه از صداي تو روييدن گرفته&zwnj;اند و شبنم&zwnj;هاي اشکبار با لحن تو تن به آفتاب سپرده و عروج کرده&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;<span>قلب تو، بازتاب سخن&zwnj;هاي بي ريا و سربلند است که بي&zwnj;دريغ در باد مي&zwnj;پيچد و خواب را در گوش گران غفلت مي&zwnj;شکند. </span></p> <p>زمين اگرچه در اشغال زمستان سکوت و مرگ باشد، نفس&zwnj;هاي تو کافي است تا بهاري شود براي رستاخيز دلاوران زندگي. </p> <p>مناجاتي بخوان به درگاه نور تا تمام سنگين دلان نعره&zwnj;هاي توبه برآورند و لبريز از بغض و انابه شوند.&nbsp;نيايش تو، تمام خاک را در محاصره اقرار عشق گرفته است. عيار شرافت و طهارت، قانون دعاهاي توست؛ کتاب هدايتي که رد پاي سجده و سجاده و وصاياي جاودانگي تو را در واژه&zwnj;هايش ذخيره کرده.</p> <p><span>&lt;** ادامه مطلب... **&gt;<br /></span></p> <p>يا امام&nbsp;سجاد! اي حقيقت سجده!&nbsp;آسمان، سجاده خيس تو بود، هنگام که باران را مي&zwnj;سرودي و چه عارفانه، کلماتت فانوس شب&zwnj;هاي مناجات عاشقان شد!</p> <p>اي نفس جاري نيايش! اي آينه جمال! سجاد سجده&zwnj;هاي طولاني! رفتي و خاک، هنوز در حسرت بوسيدن پيشاني آفتابي&zwnj;ات مانده است. عاشورا، شناسنامه رنج هاي بزرگ تو و بقيع، نشاني آخرين پرواز توست.</p> <p>&nbsp;<span>بقيع! کبوترانت را بگو بغض و درد هنگامه عاشورا را بر خاک تب&zwnj;آلود تو جاري کنند که گلوي فشرده سجاد عليه السلام، هنوز در خيمه&zwnj;هاي شعله&zwnj;ور کربلا مي&zwnj;سوزد.</span></p> <p>اي مدفن خورشيد! از آن روز که پيکري چنين پاک را در خود پذيرفتي، سينه&zwnj;ات آسماني وسيع شد که پر ستاره&zwnj;ترين کهکشان&zwnj;ها در تار و پودش متولد شدند.</p> <p>عرشيان به ستايشت برمي&zwnj;خيزند و جاده&zwnj;هاي عبوديت، گام هاي يکتاپرستي&zwnj;ات را تا ابد بر چشم مي&zwnj;گذارند.</p> <p>ديگر خردسالي هيچ کودکي تو را به ياد خشکسالي لب&zwnj;هاي لرزان برادرت نمي&zwnj;اندازد.</p> <p>&nbsp;<span>ديگر زلال هيچ آبي تو را مسافر خاطرات عطش پدرت نمي&zwnj;کند و هيچ گل و سبزه&zwnj;اي تو را به باراني بي&zwnj;وقفه بر ياد لحظه&zwnj;هاي بي&zwnj;سايگي و غربت عمه و همراهانت وادار نمي&zwnj;کند. حالا ديگر کسي براي لحظه&zwnj;هاي اسارتت خدا را شکر نمي&zwnj;کند.</span></p> <p>چه خوب رد اين خون را دنبال کرده بودي که عطر رسالت بي&zwnj;پايانت در هر کلمه خطبه جريان پيدا کرده بود!</p> <p>تو مي&zwnj;گفتي ومرداب بي&zwnj;تلاطم شام از خطابه&zwnj;هايت به خروش مي&zwnj;آمد.تو مي&zwnj;خواندي و آفتاب حقيقت از هر رخنه اين پرده&zwnj;هاي بي&zwnj;روزنه آوار مي&zwnj;شد بر سر شب.</p> <p>ذوالفقار سخن را از نيام برکشيدي و بر فرق وجدان تاريخ فرو کوفتي.</p> <p>اينک گاه سفر فرارسيده! سفر به خير، اي ادامه تاريخ کربلا!</p> <p>سفر به خير، اي چشم هاي گريان شب نشينان عاشق، در باديه عطش و خون!</p> <p>سفر به خير، اي قافله سالار دست بسته نينوا. اي تعزيه دار علم&zwnj;هاي خونين و نيزه شکسته&zwnj;ها!</p> <p>مي&zwnj;روي و خاطرات زيستن تو، شوکراني است در گلوي تاريخ.</p> <p>مي&zwnj;روي و دست&zwnj;هاي دعايت، در لابه لاي خاموشي شب ها گم مي&zwnj;شود؛ چون نجواي شبانه&zwnj;ات در تاريکي کوچه&zwnj;ها.</p> <p>و امروز، مدينه، تعزيه&zwnj;دار چشم&zwnj;هاي خستگي&zwnj;ناپذير و دست&zwnj;هاي گرم&nbsp;توست.</p> </p> Sat, 14 Sep 2019 08:32:00 GMT